مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

 چند مناظرۀ امام کاظم علیه السّلام با ابوحنیفه و هارون الرشید را از کتاب مناظره هاى معصومان (ع)، آیت الله العظمی سبحانی ارائه می دهد.

اشاره: ابوجعفر منصور دوانیقى، دومین خلیفه عباسى، با عقل گرایى رابطه گرمى نداشت و مروّج اهل حدیث بود؛ کتاب موطأ مالک در دوران خلافت وى تألیف گردید و او نخستین کسى بود که ممنوعیت «نگارش حدیث» را که از خلفاى پیشین به یادگار مانده بود، برطرف کرد. وی محدثان را در سال 141 به تدوین احادیث نبوى تشویق نمود و همه، صحاح ششگانه و یا به تعبیر درست تر: دو صحیح و چهار سُنن پس از رفع منع، تنظیم گردید.

تحریم نگارش حدیث که به وسیله دو خلیفه نخست انجام گرفت و خلفاى بعدى نیز از آن پیروى کردند، سبب شد حدیث پیامبر خدا (ص)، که حجت دوم پس از قرآن مجید است در سینه ها و احیاناً در اوراق نامنظم و پراکنده محبوس بماند و در برابر آن، فرصت داد که مسلمان نماهایى از اهل کتاب مانند: کعب الاحبار و هم اندیشان او افکار اسرائیلى، مجوسى و نصرانى را به عنوان حدیث رسول اسلام (ص) به خورد محدثان داده و نمادى از حدیث پیامبر (ص) به شمار آیند ـ سراسر صحیحین: بخارى و مسلم ـ مالامال از احادیث تجسیم و تشبیه، بوده و در این مورد به اندازه اى پیشرفت کرده اند که خدا را بر تختى نشانده و احیاناً سریر او به خاطر سنگینى وزن وى، بسان تخت چوبى به صدا درمى آید.

و به قول مولوى:

شرح این هجران و این خون جگر        این زمان بگذار در وقت دگر

به عنوان نمونه به حدیث فرود خدا از عرش به آسمان نخست توجه کنید.

در صحیح ترین کتاب پس از قرآن مجید یعنى صحیح بخارى چنین آمده است: «ابوهریره» مى گوید: پیامبر خدا (ص) فرمود: خداى تبارک و تعالى هر شب به آسمان پایین فرود مى آید تا آخرین ثلث شب در آنجا درنگ مى کند و مى گوید: کیست کسى که مرا بخواند تا خواسته او را برآورده کنم، کیست کسى که چیزى از من بخواهد تا به او بدهم، کیست کسى که طلب آمرزش کند تا او را ببخشم.(1)

1. تو گویى خدا از روزى که بشر را در جهان آفرید و او به حد تکلیف رسید، خدا این برنامه را هر شب تکرار مى کند و این مسیر بسیار طولانى را هر شب طى مى کند.

2. کسى نیست که از سازندۀ این حدیث بپرسد؛ خدا چه نیازى به فرود آمدن دارد در حالى که آفرینده جهان و بشر است و از تمام خصوصیات مخلوق خود حتى اندیشه پنهان او آگاه است. «أَلاَ یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».(2)

3. خداى حکیم مطلق است و کارهاى او پیراسته از عبث و بیهوده مى باشد؛ حالا این فرود و صعود چه سودى دارد و بر این اقدام ها چه ثمرى مترتب است در حالى که هیچ یک از بندگان، نداهاى او را نمى شنوند.

4. خدا از نظر راوىِ حدیث، جسم است و براى او حرکت و انتقال و دگرگونى است تعالى عن ذلک علوّاً کبیراً.

***

مکتب علوى که امامان معصوم(علیهم السلام) همگان پیرو آن بودند، پیوسته با آن افکارِ وارداتى مبارزه کرده و خشم مجمسه ها را بر خود مى خریدند.

در عصر امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) به خاطر پشتیبانى حکومت از محدثان، قدرت نقل گرایان مجرد از عقل و خِرد، بالا گرفت. شخصى به نام یعقوب بن جعفر، از امام کاظم(علیه السلام) نقل مى کند در محضر آن امام همام بودم و سخن از گروهى به میان آمد که مى گویند خداوند به آسمان پایین فرود مى آید.

امام(ع) فرمود: خدا هرگز فرود نمى آید و نیازى به فرود آمدن ندارد، دور و نزدیک در چشم انداز او، یکسان است، چیزى از او دور نیست، و چیزى براى او، از دیگر چیزها نزدیک تر نیست، او از هر چیزى بى نیاز است و همه چیزها به او نیازمندند او «ذوالطول العظیم ألا هو العزیز الحکیم» او از قدرت عظیمى برخوردار و قدرتمند و کارهاى او حکیمانه است.

سخن جامع این که: خدا را از هر نوع حرکت قسرى و طبیعى و یا اختیارى و ارادى از هر نوع نشستن و برخاستن، کاستى و فزونى، پیراسته سازید؛ و بر خداى عزیز و رحیم توکل کنید خدایى که تو را به هنگام بلند شدن و در میان سجده کنندگان مى بیند.(3)

قرآن مجید یادآور مى شود که خدا در آفرینشگرى، به ادوات و ابزار نیازى ندارد، هر موقع، خواستِ او بر ایجاد چیزى تعلق بگیرد بدون درنگ، تحقق مى پذیرد و در این مورد مى فرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». (4) شأن و منزلت خدا این است آنگاه که آفرینش چیزى را بخواهد با گفتن «کن» تحقق مى پذیرد.

در این مورد، دو چیز مورد نظر و عنایت امامان معصوم(علیهم السلام) است:

1. اراده خدا بسان اراده انسان نیست که از تردید و تروى، فکر و اندیشه آغاز مى گردد تا به مرحله تصمیم و قطعى شدن مى رسد و باید خدا را از چنین اراده «حادث» پیراسته دانست؛ اما حقیقت اراده او چیست، براى ما روشن نیست و نمى توان در مورد آن سخن گفت بالاخص اگر اراده او را از صفات ذات او بدانیم که با ذات او یکسان است و واقعِ ذات بالاتر از آن است که در اندیشه موجود امکانى بگنجد.

به قول عطار نیشابورى:

او به سر ناید ز خود آنجا که او است        کى رسد عقل وجود آنجا که او است

امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر اراده خدا مى فرماید: «بِمَشِیَّتِهِ مِنْ غَیْرِ تَرَدُّدٍ فِی نَفْسٍ» (5) او داراى اراده است اما نه به آن معنى که از شک و تردید آغاز گردد و پس به مرحله قطعیت برسد.

2. اهل حدیث مى گویند: خدا به هنگام ایجاد اشیاء به لفظ «کُن» تکلم مى کند؛ آنان تکلم خدا را از صفات ذاتى او شمرده و بسان یک انسان از ذات او کلام پدید مى آید.(6) یک چنین اندیشه در مورد خدا جز تجسیم و تشبیه چیز دیگرى نیست.

امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید: هرگز از ذات خدا کلمه به نام «کن» بیرون نمى آید، بلکه کنایه از بى نیازى خدا از هر نوع ابزار و ادوات است؛ یعنى خواست او عین شدن است.

در دوران حکومت اموى ها و بخشى از دوران عباسى ها، مسأله «جبر و تفویض» و مجبور و یا مختار بودن انسان ها نیز مطرح گردید. حکومت هاى وقت غالباً طرفدار جبر بوده و براى تحکیم پایه هاى حکومت خویش از آن بهره مى گرفتند؛ در حالى که امامان معصوم(علیهم السلام) به پیروى از امام نخست امیرمؤمنان على(علیه السلام) بر آزادى انسان تأکید مى کردند.

* شکست ابوحنیفه از امام کاظم(علیه السلام) در مباحث علمی

عبدالله بن مسلم از فقیهان عراق با دوست خود ابوحنیفه، مذاکره اى دارد که منجر به مناظره با امام کاظم(علیه السلام)گردید که در این جا ارائه می گردد:

عبدالله به ابوحنیفه گفت: در مدینه عالمى از عالمان آل محمد است؛ شایسته است که به خانه وى برویم و از دانش او بهره بگیرم. ابوحنیفه گفت: موافقم برویم.

از این جهت هر دو نفر راه خانه امام صادق(علیه السلام) را در پیش گرفتند؛ ناگهان با گروه انبوهى روبرو شدند که همگان در انتظار صدور اجازه به درون خانه بودند. در این هنگام نوجوانى از خانه امام صادق(علیه السلام)بیرون آمد.

ابوحنیفه: رو به عبدالله کرد و پرسید: این نوجوان کیست؟. عبدالله جواب داد: فرزند امام صادق(علیه السلام) به نام موسى است.

ابوحنیفه گفت: من او را آن چنان سؤال پیچ مى کنم تا سرِ تعظیم فرود آورد و یا شرمنده شود.

عبدالله گفت: تو نمى توانى. ابوحنیفه پاسخ داد: به خدا سوگند مى توانم.

ابوحنیفه خطاب به امام کاظم (علیه السلام) گفت: جوان! سؤالى دارم؛ انسان غریب که آشنایى در محلى ندارد، اگر بخواهد رفع حاجت کند، کجا باید برود.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: دور از دید همگان، و اطراف چشمه سارها، و دور از جاى ریزش میوه درختان، در حالى که نه رو به قبله و نه پشت به قبله باشد، رفع حاجت نماید.

ابوحنیفه از حضور ذهن جوان نسبت به پرسش وى در شگفت فرو رفت ولى چون به مقصود خود نرسید، مسأله پیچیده اى مطرح کرد که شاخه اى از مسأله جبر و اختیار است.

ابوحنیفه پرسید: جوان! گناهِ گنهکار از کجا صورت مى گیرد و مسئول آن کیست؟.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: این مسأله سه حالت و یا سه صورت دارد که دو صورت آن باطل و یکى حق و پا برجا است.

1. بگوییم گناهِ بندگان از خداست و بندگان در این مورد نقشى ندارند؛ این احتمال مسلّماً باطل است، زیرا خداى حکیم چگونه بندگان خود را با اعمالى که خود آفرینندۀ آنهاست و بندگان در آن نقش ندارند، کیفر مى دهد.

2. بندگان خدا با او به طور مشارکت، آفرینندگان گناه هستند این احتمال نیز بى پایه است، زیرا هرگز نمى توان تأثیرگذارى خدا را با تأثیرگذارى بندگان یکى گرفت؛ و شریک قوى و نیرومند نباید شریک ناتوان را مؤاخذه کند.

3. گناه از جانب بندگان سرچشمه مى گیرد، نه از جانب خدا؛ در این صورت خواست، مى بخشد و خواست، مؤاخذه مى کند.

عبدالله گفت: پاسخ روشن و نیرومندِ نوجوان، ابوحنیفه را در سکوت معنى دار فرو برد و سرانجام به مقصد خود نرسید.(7)

درباره پاسخ امام کاظم(علیه السلام) یادآور مى شویم، نظر امام این نیست که فعل بندگان خدا، از هر نظر از خدا بریده است، زیرا این تفسیر نظریه معتزله است که بندگان خدا را در انجام کارها، مستقل و بى نیاز از خدا مى اندیشند بلکه مقصود امام این است که خداوند انسان را با سرمایه هاى گوناگون آفریده، که مى تواند هر راهى را که بخواهد بیابد، ولى بکارگیرندۀ این سرمایه فقط، بنده خدا است که آن را در یکى از دو راه طاعت و عصیان، مصرف کند؛ بنابراین اگر مى فرماید سرچشمه گناه از جانب بندگان است نه خدا، مقصود همین است یعنى بنده خدا است که براى سرمایه رنگ مى بخشد؛ یا رنگ پیروى و گردن نهادن و یا رنگ سرکشى و سرپیچى.

* امام کاظم(علیه السلام) چگونه هارون را در مناظره محکوم کرد؟

هارون الرشید، از خلفاى بسیار خودخواه و سنگدل عباسى بود؛ تاریخ، مذاکره او را با امام کاظم(علیه السلام) به طور گسترده نقل مى کند و از قرائن به دست مى آید که این مناظره در شهر بغداد صورت پذیرفته است؛ زیرا فوراً ـ چنانکه مى آید ـ به احضار نوح بن دراج، قاضى کوفه و بصره و سفیان ثورى فرمان مى دهد. امام کاظم(علیه السلام) در این دیدار، از بسیارى از حقایق پرده برمى دارد که براى خلیفه عباسى کاملاً تازگى داشت. امام وارد مجلس هارون شد و وى بدون مقدمه رو به امام (ع) کرد و چنین گفت: آیا امکان دارد که در یک کشور دو خلیفه باشد و براى هر دو خراج حمل بشود.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: از روزى که پیامبر خدا (ص) دار فانى را وداع کردند به ما تهمت زده اند و این یکى از آن تهمت ها است؛ چون هارون مى دانست که امام بر خلاف عقیده خود سخن نمى گوید، تا حدى آرام گرفت و مناظره میان آن دو آغاز گردید.

هارون گفت: ما فرزندان عباس عموى پیامبر (ص) و شما فرزاندان ابوطالب هستید که او نیز عموى پیامبر(ص) بود؛ بنابراین پیوند ما و شما با پیامبر (ص) یکسان است و این که همگى از فرزندان عموهاى پیامبر هستیم، هیچ یک بر دیگرى امتیاز ندارد.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: آنچه مى گویى درست است ولى با یک تفاوت و آن این که: عبدالله پدر پیامبر (ص) و ابوطالب هر دو از یک مادر دیده به جهان گشوده اند؛ در حالى که عباس از مادر دیگر متولد شده است. بنابراین فرزندان ابوطالب، به پیامبر (ص) نزدیک تر از فرزندان عباس هستند.

هارون گفت: با وجود عمو، فرزندان ارث نمى برند و به اصطلاح وجود عمو براى میت، مانع از وارث بودن فرزندان است و پیامبر درگذشت در حالى که عباس عموى او زنده بود و با وجود او، دیگران وارث پیامبر (ص) نخواهند بود یعنى، فاطمه دخت گرامى پیامبر (ص) و على (ع) همسر او وارث پیامبر نمى باشند.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: بازدارى عمو از وراثت دیگران بر خلاف کتاب و سنت است، و این بدعت از «عدى» و «تیم» آغاز شده و اموى ها نیز بر آن دامن زدند؛ و امام على (ع) با این بدعت مخالفت ورزید و این مطلب بسیار معروف و مشهور است هم اکنون در کشور اسلامى کسانى هستند بر طبق فتواى امام علی (ع) قضاوت و داورى مى کنند.

هارون پرسید: او کیست؟. امام کاظم(علیه السلام) فرمود: نوح بن دراج که رئیس دادگسترى هر دو استان بصره و کوفه است؛ البته گروهى نیز بر او از در مخالفت وارد شده اند مانند سفیان ثورى و ابراهیم مدنى و فضیل بن عیاض.

هارون گفت: هر دو گروه را احضار کنید. پس از حضور این افراد، رو به نوح بن دراج کرد و پرسید: چرا از رأى مشهور برگشتید؟.

نوح بن دراج جواب داد: به خاطر گفتار پیامبر (ص) که فرمود: «اقضاکم على» و گفتار عمر بن الخطاب که گفت:«اقضانا على».

هارون در فکر فرو رفت؛ زیرا در برابر منطق نیرومند، سخنی نداشت. سپس همگان را مرخص کرد و رو به امام کاظم(علیه السلام) کرد و گفت: در مورد وراثت ما سخنى نیز دارید، بگویید.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: اگر قول مى دهید آنچه که در این مجلس بازگو مى شود در جاى دیگر گفته نشود، من در این مورد نیز سخن دارم. هارون با اشاره سر، موافقت خود را آشکار ساخت.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: پیامبر (ص)، ولایت را از آن کسانى دانست که پیش از فتح مکه، به مدینه مهاجرت کنند و آیه مبارکه شاهد این گفتار است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلاَیَتِهِمْ مِنْ شَیءْ حَتَّى یُهَاجِرُوا»(8)، «کسانى که ایمان آورده اند و هجرت نکرده اند هیچ ولایتى از آنان براى شما نیست تا هجرت کنند»؛ و عموى ما عباس تا فتح مکه دست به هجرت نزد و پس از آن، مکه را به عزم مدینه ترک گفت.

هارون گفت: این مطلب را تاکنون بازگو کرده اى. امام کاظم(علیه السلام) پاسخ دادند: نه.

*پاسخ کوبنده امام موسی کاظم(ع) به هارون

هارون گفت: چرا خود را فرزندان پیامبر (ص) مى خوانید در حالى که فرزندان على (ع) هستید؟.

امام کاظم (علیه السلام) جواب دادند: هرگاه پیامبر (ص) زنده گردند و خواهان ازدواج با دختر شما شوند، آیا درخواست او را اجابت مى کنید؟. هارون جواب داد: البته چه افتخارى بالاتر از این.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود: ولى اگر چنین درخواستى ـ بر فرض محال ـ نسبت به دختران من انجام گیرد من اجابت نمى کنم.

هارون پرسید: چرا؟. امام کاظم(علیه السلام) پاسخ دادند: دختران من اولاد آن حضرت هستند و نسبت آنان از طرف پدر به ایشان مى رسد؛ گذشته بر این، قرآن عیسى بن مریم را از ذریۀ ابراهیم خلیل مى شمارد در حالى که وى از طرف مادر یعنى مریم به ابراهیم مى پیوندد و مى فرماید: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَى وَ عِیسَى وَ إِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ».(9)

پیامبر در روز مباهله مأمور شد که به مسیحیان نجران بگوید: «تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ ...»(10) طرفین همه با فرزندان خود به مباهله بپردازند و در آن روز جز «حسنین» کسى را به میدان نیاوردند آیا این گواه بر ذرّیه بودن آنان براى رسول خدا (ص) نیست؟(11)

* مشارکت دادن عمو با اولاد میّت در ارث، یک نظریه سیاسى بود!

در نظر فقه شیعه، ارث داراى طبقاتى است به گونه اى که هر طبقه اى به میّت، از طبقه بعدى نزدیکتر است.

فرزندان و پدران و مادران در رده اوّل، برادران و خواهران در رده دوم، و عمو و عمه و دایى و خاله، در طبقه سوم جاى دارند.

ولى در فقه اهل سنّت، فرعى مطرح است و آن، مشارکت عمو با اولاد میّت، در ترکه است که از آن به نام «عصبه» تعبیر مى کنند. شاید اشخاصى خوشبینانه به این مسأله بنگرند و تصوّر کنند که مسأله، واقعاً یک اختلاف فقهى بوده، در حالى که در اینجا یک نظر دیگر هست و آن اینکه مشارکت دادن عمو با اولاد میّت، یک نظریه سیاسى بود که عباس را از نظر وراثت در ردیف دخت گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله) درآورند تا یک نوع معادله اى بین او و على (علیه السلام) پدید آید.

پس از سپرى شدن دوران امویان، فرزندان عباس به این مسأله بیشتر دامن مى زدند و مقام عمو را در ردیف مقام فرزندان معرفى مى کردند تا از این طریق ثابت کنند که آنان براى خلافت از پیامبر (ص) شایستگى دارند.

* اعتراف هارون نسبت به جایگاه ویژه امام کاظم (ع)

هارون الرشید وارد مدینه شد؛ براى او جلسه اى تشکیل دادند که در آن بنى هاشم و فرزندان مهاجر و انصار و شخصیت ها حضور داشتند؛ امام کاظم(علیه السلام) نیز از روى ناچارى در آن جلسه شرکت کرد. پس از گفتگوها، هارون به موسى بن جعفر(علیه السلام) گفت: برخیزیم و به زیارت رسول خدا (ص) برویم. او دست موسى بن جعفر(علیه السلام) را گرفت و وارد مسجد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شدند.

هارون در برابر ضریح حضرت ایستاد و گفت: السلام علیک یابن عمّ! و از این طریق، افتخار کرد که من پسر عموى پیامبر (ص) هستم. در همین حال موسى بن جعفر (علیه السلام) دستش را که در دست هارون بود، کشید و به طرف ضریح آمد و گفت: «السلام علیک یا أبۀ!» در این هنگام، چهره هارون دگرگون شد؛ خواه ناخواه به فضیلت موسى بن جعفر علیه السلام اعتراف کرد و گفت: این افتخار بزرگى است که شما از آن بهره مند هستید.(12)

پاورقی:

1 . صحیح بخارى، ج2، ص 53، باب الدعاء والصلاة آخر اللیل.

2 . ملک: 14.

3 . «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * الذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ *وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» (شعراء: 217ـ219).

حدیث یاد شده را کلینى در کافى، ج1، باب الحرکة والانتقال، ج1 نقل نموده است و در احتجاج طبرسى، ج2، ص 326 نیز آمده و مرحوم مجلسى در مرآة العقول، ج1، ص 64 ـ 65 پیرامون حدیث بیان مفیدى دارد.

4 . یس: 82.

5 . التوحید (للصدوق)، ص: 183

6 . ابن تیمیه، منهاج السنة: 2 / 362، چاپ جدید.

7 . توحید، صدوق، باب5، 2، احتجاج، طبرسى، ج2، ص 331ـ 332.

8 . انفال: 72.

9 . انعام: 85.

10 . آل عمران: 61 .

11 . توحید، صدوق، ج1، باب7 ح 9، ص 7 و تحف العقول، ص 404، احتجاج، ج2، ص 335ـ 340.

12. الفصول المختارة، ص 36.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۴
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی