مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه می‌خواهیم راجع به یک مسأله‌ای صحبت کنیم که هم وجودش لازم و ضروری است و هم خیلی مهم است. ما در اصطلاح خودمان داریم می‌گویند: چیزی داریم،جوهری داریم به نام کیمیا که اگر به مس بزنند طلا می‌شود. آن کیمیا چیست؟ کیمیا چیست که به کارهای ما ارزش می‌دهد. نیت است و اخلاص.
موضوع: کیمیای اخلاص، به هر کاری بزنیم ارزش پیدا می‌کند و از هر کاری هم جدا شود ارزشش از دست می‌رود. ما مأمور هستیم کارهایمان برای خدا باشد. البته اخلاص خیلی مشکل است. زود آدم از مدار خدا بیرون می‌رود به دایره شرک وارد می‌شود. روایت داریم شرک مثل این است که شب تاریک مورچه‌ی سیاه، شب سیاه روی سنگ سیاه راه برود، اصلاً آدم می‌فهمد؟ گاهی وقت‌ها انسان کارهایش خدایی نیست، خودش هم توجه ندارد. فکر می‌کند برای خداست.
۱- اخلاص، شرط قبولی اعمال
قرآن می‌گوید: «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصین‏» (بینه/۵) مردم مأمور هستند که اخلاص داشته باشند. «إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصا» (زمر/۱۱) پیغمبر گفت: من مأمور هستم، یعنی یک چیز مستحبی نیست. به ما گفتند: باید کارهایتان خالص باشد. یک درصد هم برای غیر خدا باشد، خدا می‌گوید: من شریک خوبی هستم، همه را به او می‌دهم. اگر یک سوزن به یک گوشه‌ی توپ بزنید دیگر کل بازی لغو است. نمی‌شود گفت: حالا ما یک سوزن به یک گوشه زدیم. یک سوزن به یک گوشه زدی، اما کل بازی لغو شد.
مثلاً در نماز یک لحظه آدم برای غیر خدا باشد، کل نمازش به هم می‌خورد. مثلاً یک جایی بایستد برای غیر خدا، که مثلاً دوربین نشانش بدهد. یک زمانی این کار را انجام بدهد که برای غیر خداست، نمازش را برای خدا می‌خواند اما زمانش را اول وقت می‌خواند که بگویند: فلانی آدم خوبی است. زمانش برای غیر خداست. نمازش برای خداست، زمانش برای غیر خداست، نمازش باطل است. نماز را برای خدا می‌خواند منتهی حالا می‌گوید یک قیافه‌ای بگیریم که حالا دوربین هست، انگشتری، عبایی، یک قیافه‌ای نمازش باطل است. یک مستحبی را برای غیر خدا انجام بدهد. یک واجبی را برای غیر خدا انجام بدهد، ببینید زمان برای غیر خدا باطل، مکان برای غیر خدا باطل، واجب برای غیر خدا باطل، مستحب برای غیر خدا باطل، خیلی اخلاص ظریف است. خیلی ظریف است. خود شما هم همینطور هستید. یک پشه در استکان بیافتد، چای نمی‌خوری، در نعلبکی بیافتد چای نمی‌خوری، روی قند بنشیند، آن قند را مصرف نمی‌کنی. ما خودمان هم همینطور هستیم.
اخلاص بالاترین درجه‌ی ایمان و نهایت ایمان است و ملاک عبادت است، بالاترین مقام است، سر الهی است، اگر دنیا را یک لقمه کنند در دهان مخلص بگذارند، حدیث داریم خدا می‌گوید: حدیث قدسی است، من حق این را انجام ندادم. چون اخلاص خیلی مشکل است. انسان ممکن است در هزار تا کار یک کار خالص داشته باشد. بنده می‌آیم سخنرانی می‌کنم، خوب اگر پولت نمی‌دادند سخنرانی می‌کردی؟ ممکن است بگویم بله، به من پول هم ندهند سخنرانی می‌کنم. اگر دوربین نبود سخنرانی می‌کردی؟ می‌گویم: بله دوربین هم نباشد، من سخنرانی می‌کنم. اگر پول نبود، پز هم نبود، جمعیت کم بود می‌آمدی؟ برای دو نفر حاضر هستی سخنرانی کنی؟ برای دو نفر، می‌ایستم. حالا اگر عوض این دو تا بزرگ‌ها دو تا بچه بودند حاضر بودی برای بچه‌ها قصه بگویی؟ نه، اگر دانه درشت‌ها بودند حرفی نبود، اما بچه‌ها بگویند: آقای قرائتی برای ما یک قصه بگو، من… اگر این مکان نباشد مثلاً بگویند آقا برو آفریقا این کار را بکن. حاضر هستی؟
اگر وقتی آمدی برپا نگفتند، اصلاً نشستند و تکان نخوردند. اذیت نمی‌شوی؟ نمی‌گویی مثلاً اینها قدر معلم را نمی‌دانند من دیگر برای اینها حرف نمی‌زنم؟ اگر آنجایی که می‌خواستی بنشینی آفتاب بود، باز هم می‌نشستی؟ اگر ماشین نبود باید مثلاً با شرکت واحد با اتوبوس بیایی، می‌آمدی؟ یک خرده هی اگر اگرها را اضافه کنیم، بعد ببینیم اصلاً کجایش چند تا کار بوده که هیچ شرطی در آن نبوده است. داشتیم در ایام جنگ مخلص خیلی داشتیم. طرف جبهه می‌رفت می‌گفتیم: جبهه می‌روی چه کنی؟ دشمن به ما حمله کرده، امام خمینی فرموده: دفاع کنید، دفاع واجب است. می‌روم دفاع کنم. کدام تیپ؟ نمی‌دانم، هر جا بردن. کدام تیر؟ هوایی یا زمینی؟ فرق نمی‌کند. سپاه یا بسیج یا ارتش؟ چه فرقی می‌کند. نیروی هوایی یا زمینی؟ چه فرقی می‌کند. می‌خواهی غرب بروی یا جنوب؟ چه فرقی می‌کند. در آشپزخانه می‌خواهی عدس پاک کنی یا آرپیچی بزنی؟ هر کاری داشتند. این را مخلص می‌گویند. یعنی هیچ قیدی ندارد جز اینکه امام فرموده: دفاع واجب است. فقط می‌رود واجب انجام دهد. کار به هیچ‌کس ندارد.
من یکجایی بودم، نماز بود، صف اول فرش‌ها را همینطور لوله کرده بودند، اینطور. این چیز را نشان بدهید. این آقا اینجا نشسته بود، این انگشت من یک نفر اینجا نشسته بود. این فرش را هم لوله کرده بود، تنه‌اش را هم روی این می‌انداخت. اینهایی که نماز می‌آمدند هرکدام را دوست داشت، جزء خط سیاسی خودش بودند، یک خرده این را پس می‌زد. می‌آمد اینجا می‌گفت: اینجا بنشین. هرکس جز هم‌فکرش نبود، همینطور سرش را می‌انداخت روی لوله که این فرش پیدا… گفتم: تو چقدر خالصی! سر تا پایت شرک است.
گاهی وقت‌ها کارهایی که می‌کنند آدم می‌فهمد برای خدا نیست. سر تا پا پیداست. گاهی هم آدم می‌فهمد برای خداست، بعد می‌فهمد که نه آن هم برای خدا نبوده. یک خرده حقوقش کم شود از کار کم می‌گذارد. بابا این دارد می‌میرد. یک هفته اضافه کار ما را ندادند، مرد که مرد! ای بابا… این خنده شلوغ شد، پیداست این کار را می‌کنید… (خنده حضار) آره خودتان را لو دادید. خیلی خوب، بابا حالا مریض است، آنوقت چیزی برای قیامت نمی‌ماند. اخلاص!
۲- اخلاص در تحصیل علم و تبلیغ دین
اخلاص در همه چیزی هست، حدیث داریم خوشا به حال کسی که «أخلص لله علمه» (غررالحکم/ص۱۹۷) درس می‌خواند برای خدا درس بخواند. به نظر شما اگر فردا در دانشگاه بگویند: درس هست، استاد هست، ولی مدرک نیست. به نظر شما از این سه میلیون و هفتصد هزار دانشجو چند نفر سر کلاس می‌روند؟ من نمی‌گویم هیچی… ولذا داریم که اخلاص آن صافی آخر است. «العلماء کلهم هلکى‏» (مجموعه ورام/ج۲/ص۱۱۸) دانشمندان هلاک می‌شوند مگر آنهایی که به علمشان عمل کنند. آنهایی هم که به علمشان عمل می‌کنند «کلهم هلکى إلا المخلصون‏» مگر آنکه خالص باشند. خیلی مشکل است.
یکسال می‌خواستم مکه بروم. خوب ما را هر سال به خاطر تبلیغ می‌بردند. گفتیم امسال به قصد امام زمان برویم. خوب آماده شدیم، و در پله‌های هواپیما تا رفتم داخل هواپیما شوم که حجاز بروم، گفتم: آقای قرائتی اگر امام زمان بگوید: مگر تو به نیابت من نمی‌روی؟ چرا من به قصد شما دارم می‌روم. بگوید: نمی‌خواهم به قصد من بروی. برو یکی از این روستاها در یک مسجد پیشنماز شو با بچه‌هایش هم قصه بگو. حاضر هستی؟ هرچه فکر کردم گفتم: نه می‌خواهم مکه بروم. گفتم: آقا برای تو هم نیست برای خدا هم نیست. برای خودم است. دیدم نه برای امام زمان است نه برای خدای امام زمان، من دوست دارم مکه بروم.
قرآن می‌گوید: هستی برای اخلاص است. «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک/۲) مرگ و حیات برای این است که کدام یک از شما کارتان درست است. کار درست هم یعنی کار خالص.
اگر آدم مخلص باشد تکیه‌گاه مطمئنی دارد. «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏» (لقمان/۲۲) «عروه» یعنی ریسمان، «وثقی» یعنی محکم. به ریسمان محکم دست زده. مخلص طناب محکم دستش است. غیر مخلص تمام می‌شود. به رئیس جمهور بچسبید بعد از چهار سال تمام می‌شود. نماینده مجلس، شورای شهر، شاه، به هرکس تکیه کنید تمام می‌شود. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَد» (نحل/۹۶) همه چیزهایی که نزد شماست می‌پرد. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» خدا می‌ماند. چند تا کار خالص کردید؟ آنوقت می‌دانید ارزش اخلاص چیست؟ یک مثل از شغل شما بزنم.
شما در بهداری هستید. بیمارستان هستید. بنده مریض می‌شوم، من را نزد  شما می‌آورند، شما با تخصصی که داری، با تلاشی که داری من را از مرگ نجات می‌دهی، من که خوب شدم رفتم بیرون، تا آخر عمر هرچه آیه و حدیث بخوانم شما هم در کار من شریک هستی. نمی‌گویم برای خدا یعنی پول نگیرید. شما نیت پول نکن. ولی پول هم بگیر. الآن که شما اینجا نشستید، کدام یک از شما به قصد اکسیژن آمده‌اید اینجا نشستید. همه‌ی شما نشستید بحث مرا گوش بدهید. البته از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. اما نیت اکسیژن ندارید. شما نیت پول نکن. درس می‌خوانی به خاطر درس بخوانی، نه به قصد مدرک. البته وقتی درست را خواندی، مدرک هم به شما می‌دهند، شما نیت مدرک نکن.
شما قصدی که می‌کنی برو صله رحم. بگو: بروم به عمه یک سلامی بکنم. منتهی خوب وقتی در خانه‌ی عمه می‌روید، سلام کنی غذایت هم هضم می‌شود، راه هم می‌روی، خستگی‌ات هم برطرف می‌شود. اما شما نگو که من غذا خوردم، یک خرده راه بروم. برای هضم غذا رفتیم عمه را هم دیدیم، خوب سلام چطوری! این دیگر صله رحم نیست. این آمدی غذایت هضم شود. شما نیت کن صله رحم، در راه که می‌روی غذایت هم هضم می‌شود. مثل یک کسی که لباس می‌شوید نیتش لباس شستن است. البته خوب دستش هم پاک می‌شود. غذایش هم هضم می‌شود. عرق بدنش هم درمی‌آید. ایام فراغتش هم پر می‌شود. اینها دیگر درونش است. اما نیتش شستن است.
یک دعا می‌کنم همه آمین بگویید. خدایا تو را به جلال و جبروت  و عظمتت، تو را به مقامی که خودت داری و اولیائت دارد، دست ما را بگیر لااقل از الآن تا آخر عمر این بُن عمرمان،این تتمه‌ی عمرمان صد در صد خالص باشیم. چون نگاه می‌کنیم به کارهایمان خالص نیست.
۳- خاطره‌ای از تبلیغ در مشهد
یک خاطره تلخ دارم. برایتان بگویم چشمهایتان باز شود. عالمی در مشهد بود که اگر می‌ایستاد تمام علما و مراجع پشت سرش نماز می‌خواندند. مرحوم شد به نام آیت‌الله میرزا جواد تهرانی. از اولیای خدا بود. ایشان زمان شاه به من فرمود که شما یک چند ماهی مشهد بیا و کلاسداری را برای طلبه‌های جوان بگو. اطاعت کردیم، خانه‌ی قم را اجاره دادیم، مشهد اجاره کردیم، اسباب‌کشی، رفتیم با امام رضا یک قرارداد ببندیم. طوری نیست. گفتیم: یا امام رضا ما چند ماه اینجا می‌مانیم سخنرانی می‌کنیم از هیچ‌کس هم پول نمی‌گیریم. تو هم امام رضا هستی از خدا بخواه من صد در صد مخلص باشم. حرف‌هایمان را با امام رضا(ع) زدیم و کلاس‌ها شروع شد. انواع کلاس‌ها چند ماه، یکی از این کلاس‌ها شلوغ بود، در مسجد هم تنگ بود، بعد از جلسه وقتی داشتیم می‌رفتیم، مثل ته قیف در تنگ بود. ما هم قاطی جمعیت می‌رفتیم. یک نفر رویش را عقب کرد و من را دید ولی محل نگذاشت. ببین چنین کرد. بعد چنین کرد. من یک چیزی‌ام شد گفتم: یا نگاه نکن، یا اگر دیدی من پشت سر تو هستم بگو: حاج آقا ببخشید، بفرما جلو! یک چیزی بگو. یعنی قشنگ چنین کرد و بعد هم اینطور کرد. تا یک چیزی‌ام شد فهمیدم اخلاص نیست.
چون قرآن می‌گوید: علامت اخلاص این است که نه پول بخواهد نه تشکر. من از اینها پول نمی‌گرفتم، اما توقع بفرما جلو، حاج آقا ببخشید، چیزی، می‌خواستم بگوید. ما دیدیم اِ… خودمان را از جمعیت کنار کشیدیم و کنار مسجد نشستیم و یک خرده فکر کردیم و گفتم: بله، با خدا که نمی‌شود شوخی کرد. حضرت عباسی در دلم این بود که اینها از من تشکر کنند و نکردند در ذوقم خورد.
خانه‌ی آیت الله میرزا جواد آقا رفتم. گفتم: آقا شما یادتان هست به من فرمودید بیایم مشهد کلاس بگذارم؟ آمدم و کلاس گذاشتم و چند ماه گذشت با امام رضا هم یک چنین حرف‌هایی رفتیم زدیم، چند ماه گذشته هم عمر ما رفت، هم پول نگرفتیم و هم اخلاص نداریم. «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَه» (حج/۱۱) تا این را به ایشان گفتیم، قصه را هم گفتم که کنار در به من تعارف نکردند یک چیزی‌ام شد. ایشان به گریه زد. یک گریه‌ای کرد. به حدی صدایش بلند شد، با ناله گریه می‌کرد. پیرمرد هشتاد ساله کمر خمیده، اشک‌ها روی ریشش می‌آمد و از ریشش به لباسش می‌چکید. دیدیم عجب حال این پیرمرد به هم خورد. گفتم: آقا گریه نکنید من گناهم دو تا شد! (خنده حضار) خیلی ناراحت هستم، شما را ناراحت کردم. ببخشید! باز دیدیم نه ول نمی‌کند، گریه، گریه… چرا امروز چنین شد؟ خلاصه گفتم: آقا ببخشید من بی‌خود به شما گفتم. گفت: برو حرم، به امام رضا بگو متشکرم که وسط عمر فهمیدم خراب هستم. چون قصه تقریباً برای سی سال پیش بود. سی و سه، چند سال پیش. جوان بودم. گفت: برو به امام رضا بگو متشکرم که وسط عمر فهمیدم اخلاص ندارم. من برای خودم گریه می‌کنم که نکند در هشتاد سالگی لب در کسی به من محل نگذارد، من هم در ذوقم بخورد؟
ما الآن به او چای بدهند به ما ندهند در ذوقمان می‌خورد. اتاق او ده متر باشد اتاق ما نه متر اعصاب ما به هم می‌ریزد. اتاق او ده متر باشد، اتاق این نه متر اعصاب ما به هم می‌ریزد. اصلاً کفش ما تا به تا می‌شود. اصلاً به برنج ما خورشت نرسد. به مختصر چیزی ما به هم می‌ریزیم. برو حرم تشکر کن که وسط عمر فهمیدی مشرک هستی.
۴- خطر شرک در کارهای دینی و مذهبی
این که می‌گویم شرک، حدیث داریم از راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه، پنهان‌تر است. این خیلی مهم است. این آقا در هیأت خودش خوب سینه می‌زند، اما هیأت دیگران که می‌رود چطور سینه می‌زند؟ این آقا برای محله‌ی خودش، نزد من آمده می‌گوید: آقا یک مسجد می‌خواهم بسازم در روستایی که پدرم زندگی می‌کرده است. کنار جاده! گفتم: آقاجان این جاده در روز چند تا مسافر دارد؟ ما الآن جاده‌هایی داریم ساعتی هزار تا ماشین رد می‌شود. آنجا مسجد می‌خواهیم. می‌گوید: نه مسجد من باید روستای پدرم باشد که مردم بگویند: پسر فلانی مسجد را ساخت. گفتم: اگر می‌خواهی بسازی برو بساز. با من مشورت نکن. چون من الآن در اخلاص تو شک دارم. شما اگر می‌خواهی مسجد بسازی، بگو کدام جاده نیازش بیشتر است؟ نیاز را ببین.
من خوشم نمی‌آید به این خمس بدهم. مگر خمس خوش آمدنی است. وظیفه‌ات است خمس بدهی. من خوشم می‌آید، من خوشم نمی‌آید. همه‌جا سلیقه‌ی خودمان را به کار می‌بریم. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُم‏أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک/۲)
حدیث داریم «إِنْ کُنْتَ عَاقِلًا فَقَدِّمِ الْعَزِیمَهَ الصَّحِیحَهَ وَ النِّیَّهَ الصَّادِقَه» (بحارالانوار/ج۷۳/ص۳۰۱) اگر عاقلی نیت خالص کن. واقعاً هم همینطور است. آدم وقتی می‌نشیند فکر می‌کند چرا برای دنیا کار کنیم. بگذارید سیمای دنیا را بگویم. شما اگر برای پول کار بکنی سی سال خدمت می‌کنی، بیست سال هم بازنشسته می‌شود ۵۰ سال، ۵۰ تا ۱۲ ماه می‌شود، ۶۰۰ ماه، ۶۰۰ تا صد هزار تومان می‌شود، صد هزار تومان را پنج تا نقطه بگذار. چقدر می‌شود؟ ۶۰ میلیون! اگر برای پول کار بکنی اگر ماهی صد هزار تومان پس‌انداز کنی، ۶۰ میلیون می‌شود. پول یک آپارتمانی، یک خانه‌ای چیزی است. چه دادی؟ ۵۰ سال. سی سال سر کار بودم و بیست سال هم بازنشسته. ۵۰ سال عمر دادم و یک آپارتمان گرفتم. اگر نیت، آدم عاقل می‌آید ۵۰ سالش را به یک آپارتمان بفروشد؟ این برای پولش! اما شهرتش، من می‌خواهم فوتبالیست درجه یک شوم. من می‌خواهم همه ایران مرا بشناسند، همه دنیا بشناسند، هیمالیا می‌شوی! کوه هیمالیا را همه دنیا می‌شناسند. یعنی واقعاً می‌خواستی ۵۰ سال جوانی‌ات را خرج کنی، هیمالیا شوی؟ این عقل است؟ نه من می‌خواهم یک کاری کنم که در خیابان که راه می‌روم همه مرا نگاه کنند. خوب یک فیل راه برود نگاهش نمی‌کنند؟ یک فیل هم راه برود نگاهش می‌کنند. امام می‌گوید: اگر عاقل هستی از اینها دل بکن. اگر عاقل هستی.
من می‌خواهم زن و بچه‌ام خوش باشند. خوب است خوش باشند. منتهی از راه حرام؟ از راه حرام! از راه حلال هرچه بتوانی زن و بچه خوش باشند خوب است. زندگی‌شان را در رفاه تأمین کن. اما از راه حرام مثلاً کم‌فروشی کنیم که مثلاً خانه‌مان را گشاد کنیم. حدیث داریم اگر عاقل هستید، نیت‌هایتان را درست کنید. ما نمی‌توانیم نیت هم درست کنیم. کار ما نیست. امام سجاد سحرهای ماه رمضان از خواب بلند می‌شود می‌گوید: «ربنا طهر قلبی من الشرک» خدایا قلب من را از شرک پاک کن. یعنی مویرگ‌های شرک، شرک فقط خورشید پرستی و ماه پرستی نیست. هواپرستی، نفس پرستی، وطن پرستی، وطن دوستی داریم. آدم باید وطنش را دوست داشته باشد. اما وطن پرست…
ما حتی یک جاهایی داریم که می‌گوید: نیت، اگر هم کافر است، یک صلواتی بفرستید ببینم هست. من این حدیث را دیروز دیدم. (صلوات حضار) این حدیث را دیروز دیدم. پیغمبر فرمود: «یا علی أکرم الجار و لو کان کافرا» (جامع‌الاخبار/ص۸۴) احترام همسایه را بگیر، ولو همسایه‌ات کافر است. «أکرم الضیف و لو کان کافرا» از مهمان پذیرایی کن ولو کافر است. خوشم نمی‌آید، یک غذا به او بدهیم دیگر پایش را اینجا نگذارد. «أکرم الضیف و لو کان کافرا»! «و أطع الوالدین و لو کانا کافرین‏» به پدر و مادرت احترام بگذار گرچه پدر و مادرت کافر باشند. «و لا ترد السائل و إن کان کافرا» یک سائلی که آمد سؤال کرد، کمکش کن. این سائل حالا بالاخره دستش را آورده، فقیر است یک چیزی به او بدهید. ما گاهی وقت‌ها یک چیزی که می خواهیم به یک کسی بدهیم پیر طرف را درمی‌آوریم.
یک قصه‌ای هست نمی‌دانم گفتم یا نه. گفتم منتهی نمی‌دانم در تلویزیون گفتم یا در سخنرانی‌های دیگر. یک بنده‌ی خدایی بود به هرکس می‌خواست کمک کند، کلی اذیتش می‌کرد. خوب حمدت را بخوان ببینم. نمازت چطور است. چیه؟ یک دور این را ایدئولوژی و جهان‌بینی و معارف دینی، کلی از این سؤال و جواب می‌کرد، تا بالاخره یک کمکش کند. یک مرده شور آمد گفت: آقا مدتی است کسی نمرده ما کارمان کساد شده، اگر می‌شود یک کمکی بکن. گفت: بنشین ببینم. مرده چطور غسل می‌دهی؟ چند تا غسل دارد؟ چند تا پارچه کفنی است؟ چه و چه و چه… تلقین هم می‌خوانی؟ چطور تلقین می‌خوانی؟ تلقین را بخوان ببینم. یک دو سه ساعت با کم و زیادش این مرده شور را الاف کرد. بعد آقا یک چیزی به او داد. مرده شور گفت: آقا یک چیزی یادم رفت بگویم. گفت: چه؟ گفت: ما وقتی کلمه‌ی آخر را در قبر می‌گوییم تلقین که خاک رویش بریزند، در گوش مرده یک چیزی هم می‌گوییم غیر از تلقین. گفت: دیگر چه می‌گویی؟ پول را بده، پول را بده، چه می‌گویی؟ گفت: می‌گویم ای مرده خوشا به حالت مردی، نیازت به این آقا نشد! (خنده حضار) حدیث داریم سائل را کمک کن اگر کافر است. مهمان را پذیرایی کن اگر کافر است. پدر و مادر را احترام بگذار ولو منحرف هستند. همسایه را احترام کن ولو کافر است. اینها اخلاق اسلامی است. نشانه‌ی عقل این است.
۵- نیت خالص شکست ندارد
اگر کسی نیتش خوب باشد به نتیجه برسد یا نرسد به هدف رسیده است. یعنی هیچ وقت دماغش نسوخته است. برای آدم مخلص شکست نیست. شما برای رضای خدا خودت را کاندیدا می‌کنی. رأی آوردی الحمدلله، رأی هم نیاوردی الحمدلله! اما اگر رأی آوردم، این مردم ایران فهیم هستند. اما اگر رأی نیاوردم، این توده‌ی ناآگاه! عوام هستند. اگر به تو رأی دادند فهیم هستند. اگر به تو رأی ندادند، ناآگاه هستند. ببین این دیگر صد در صد پیداست اخلاص ندارد. آدم مخلص یک کاری را می‌کند، شد شد، نشد نشد. البته من اینهایی را که می‌گویم معنایش این نیست که خودم اخلاص دارم. دعا می‌کنیم خدایا تو را به حق محمد و آل‌محمد اخلاص به همه‌ی ما بده. اگر از بنده فیلم گرفتند و پخش نکردند طوری‌ام نمی‌شود. من حرف زدم برای اینکه همه مردم ایران گوش بدهند. حالا پخش نکردند، من ثوابش را دارم. مسجد رفتیم آقا نبود. نماز فرادی بخوان ثواب جماعت داری. اگر آدم نیتش خدا باشد، چه به هدف برسد چه نرسد… قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِه‏ِ مُهاجِراً إِلَى اللَّه‏» (نساء/۱۰۰) کسی که برای رضای خدا از خانه‌اش بیرون بیاید، می‌گوید: «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» اجرش با خداست. چه به مقصد برسد، چه نرسد. این آیه‌ی قرآن است. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّه‏»، «یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ» از خانه‌اش خارج شود، «مُهاجِراً إِلَى اللَّه‏» برای رضای خدا از خانه‌اش بیرون می‌آید. برسد یا نرسد.
آقا یک چیز دیگر بگویم. یک آدم پستی را، خلافکار، جنایتکاری را شما خبر از جنایت‌هایش نداری. فکر می‌کنی این آدم خوبی است. می‌گویی: سلام علیکم، خدا حفظت کند انشاءالله! من خیلی به شما ارادت دارم. شما به خاطر خوبی‌اش احترامش را می‌گیری. ولو او جهنمی باشد. شما به اجر خودت می‌رسی. به اجر خودت می‌رسی. این خوبی‌اش است. برعکس، اگر یک آدمی را به قصد ظلم کشتی. ناراحت شدی، یک آدمی را کشتی. بعد گفتند: چه خوب شد او را کشتی، قاضی دارد دنبالش می‌گردد. این اصلاً حکم اعدامش آمده است و فراری بود. هیچ‌کس به تو نمی‌گوید: آفرین. با اینکه کسی را کشتی که باید کشته شود. اما چون نیت تو اجرای حکم خدا نبوده، کینه‌ی خودت بوده. هیچ‌کس نمی‌گوید تو آدم خوبی هستی. ببین نیت‌ها چقدر به کارها ارزش می‌دهد.
کارهای دیگر شرایط می‌خواهد. مثلاً هرکاری می‌خواهی بکنی، یا پول می‌خواهد، یا زمان می‌خواهد، یا مکان می‌خواهد، ماشین می‌خواهد، امکانات می‌خواهد. هر کاری انجامش یک سری شرایط دارد. تنها چیزی که هیچ شرطی ندارد، نیت است. نیت هیچ شرطی ندارد. آدم با نیت می‌تواند در کل هستی کمک کند. مثلاً من یک پولی می‌خواهم برای سلامتی خودم بدهم. می‌گویم: برای سلامتی همه مردم. هم خودم هم همه‌ی مردم. نیت من است، همینطور که نشستم. نه پول من اضافه شد، نه تکان خوردم. هیچی، نیت! شما بعد از نماز صبحت دعا کن خدایا همه‌ی منحرفین کره‌ی زمین را وسیله هدایتشان را فراهم کن. دعا کن بگو. نیت ساده ترین کار است در عین اینکه مشکل‌ترین کار است.
اگر کسی خالص نباشد کارهایش هدر رفته است. «ضاع من کان له مقصد غیر الله» (غررالحکم/ص۹۵) حضرت امیر فرمود: هرکس برای غیر خدا کار کند، هدر رفته است. «العمل کله هباء إلا ما أخلص فیه» (غررالحکم/ص۱۵۵) تمام کارها پودر می‌شود، جز آن کاری که اخلاص دارد. اخلاص مثل نخ اسکناس است. اگر این نخ در اسکناس بود، اسکناس ارزش دارد. اگر این نخ نباشد، اسکناس هرچه هم سبز باشد، قرمز باشد ارزش ندارد.
۶- اخلاص در همه کارهای علمی و عملی
اخلاص در همه چیز است. «اخلص العمل»، «اخلص الفکر»، «اخلص التوبه»، «اخلص العباده»، «اخلص النصیحه»، «اخلص الولاء» یعنی اخلاص فقط در نماز نیست. فکر هم که می‌کنی فکر خالص باشد. یعنی طراحی نکن که چنین کنیم، چنین کنیم، چنین کنیم، چنین کنیم. بعضی‌ها در نمازشان دارند جای دیگر فکر می‌کنند. «اخلص العمل»، «اخلص الفکر»، فکرت هم خالص باشد. یعنی قاطی فکرت چیز دیگری نباشد. «اخلص التوبه» توبه می‌کنی واقعاً خالص توبه کن. «اخلص النصیحه» اگر نصیحت می‌کنی، خیر خواهی می‌کنی برای خدا باشد، نخواسته باشی بگویی من نصیحتت می‌کنم. بعضی‌ها هم اخلاص خیالی دارند. یک عمری خالص نیستند، ولی خیال می‌کنند خالص هستند. می‌گوید: اِ… مثل همین کاری که من مشهد کردم. فکر می‌کردم حالا که پول نمی‌گیرم برای خداست. هم پول نگرفتی، هم برای خدا نبود. البته گفتم معنای اخلاص این نیست که آدم پول نگیرد. بگذارید من این را بگویم. چیز قشنگی است. زیادی گوش بدهید.
علامت اخلاص: در قرآن می‌گوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/۹) یعنی در دلم اراده نکردم. یکی «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» (انعام/۹۰) به زبانم از شما سؤال نمی‌کنم. «لا نُریدُ»، «لا أَسْئَلُکُمْ» یعنی نه به زبان حرف پول می‌زنم، نه در قلبم نیت پول است. نمی‌گوید: «لا أُخِذَ مِنْکُم‏» نمی‌گوید: از شما نمی‌گیرم. دادید می‌گیرم. به کسی گفتند: شما خیلی آدم مخلصی هستید. پول نمی‌گیرید! گفت: به هیچ‌کس هم نمی‌دهم. یک کسی را هل دادند برایش کف زدند. گفتند: ماشاءالله چه جگری! از چهل متری پریدی؟! گفت: نمی‌دانم چه کسی مرا هل داد! (خنده حضار) اخلاص چیست؟
۷- آثار و برکات اخلاص
برکات اخلاص، حدیث داریم اگر تو برای خدا کار کنی، خدا مشکلاتت را حل می‌کند. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَیْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِه‏» (بحارالانوار/ج۶۸/ص۱۸۴) یعنی اگر تو برای خدا کار بکنی، خدا هرچه مصلحت تو باشد برایت درست می‌کند. ما دیدیم آدم‌هایی را که برای خدا کار کردند همه‌ی زندگی‌شان هم تأمین شد. حالا من یک فرمول دیگر هم برای شما بگویم. ببینید آقا اگر کسی برای خدا کار کند قیامتش صد در صد هست، دنیایش هم یکوقت دیدی خوب شد. اینطور نیست آدم‌هایی که برای خدا کار می‌کنند بدبخت باشند. خیلی‌ها برای خدا کار می‌کنند زندگی‌شان هم خوب است. بعضی‌ها هم ممکن است نه، برای خدا کار کنند، زندگی‌شان خوب نیست. حالا ما زندگی دنیا را قول نمی‌دهیم. ما می‌گوییم زندگی ۵۰ درصد. پس کسی برای خدا کار کند، ۵۰ درصد دنیا را دارد. آخرتش هم چه؟ اما اگر کسی برای دنیا کار کند. برای دنیا کار کند آخرتش چقدر است؟ صفر است. آنوقت دنیایش هم معلوم نیست به دنیا برسد. خیلی‌ها به قصد دنیا کار می‌کنند به دنیا هم نمی‌رسند. پس دنیایش هم ۵۰ درصد است.
امام فرمود: اگر عاقل هستی، برای خدا کار کن، روی فرمول ریاضی آدم باید مخلص باشد. اگر برای خدا کار کنیم، قیامت صد در صد است، دنیا هم یکوقت می‌بینی خوب شد. اگر برای دنیا کار بکنیم، قیامت صد در صد از بین رفته دنیا هم معلوم نیست به آن برسیم. گاهی وقت‌ها آدم می رود دزدی کند، پلیس او را می‌گیرد. یعنی آخرت ندارد و در دنیا هم زندان رفت. اینطور نیست که دنیایش قطعی باشد. این معنای حدیث شاید این باشد. که امام فرمود: اگر عاقل هستید قصد قربت کنید. دنیا چیزی نیست. رئیس جمهوری‌اش چیزی نیست.
خدا آیت الله العظمی بروجردی را رحمت کند. آیت‌الله صافی به مناسبت پنجاهمین سال آقای بروجردی یک متنی نوشته، آقای بروجردی را نمی‌دانم شما یادتان می‌آید یا نه، من ۱۶ سال، ۱۷ سال داشتم ایشان را دیدم. آقای بروجردی کسی بود که تمام مراجع فعلی شاگردش بودند. خلاص! تمام مراجع شاگرد آقای بروجردی بودند. آیت‌الله صافی می‌فرمود که آقای بروجردی فرمود: در عمرم یک ذره برای ریاست و مرجعیت قدم بر نداشتم. ولی خوب بالاترین درجه‌ی مرجعیت هم داشت. آقای بروجردی کسی بود که وقتی نامه به مفتی مصر نوشت، بالاترین مقام علمی مصر وقتی نامه‌ی آقای بروجردی دستش رسید، بلند شد ایستاد. آقای بروجردی قم است، او به احترام نامه بلند شد ایستاد. نامه را خواند بوسید و روی چشمش گذاشت. یک تشر به شاه می‌زد رنگ شاه می‌پرید. قدرت، عزت، هیبت، علم، ایشان فرمود: یک ذره برای دنیا کار نکردم. آدم‌هایی هستند کار نمی‌کنند به دنیا هم می‌رسند. آدم‌هایی هستند صبح تا شب کار می‌کنند، دائم فکر می‌کند چه کند، دائم مثل این شطرنج‌بازها فکر می‌کند چطور مهره‌ها را جابه‌جا کند که یک تومان بیشتر گیرش بیاید.
به یکی از این دکترهای ارتوپد گفتم: می‌خواهی کجا مطب بزنی؟ گفت: والله اگر بشود زیر پل صراط، چون آنجا تند تند می‌افتند، (خنده حضار) یک چیزی گیر ما می‌آید. یک حاجی از مکه آمده بود گفتند: مکه چه خبر؟ گفت: والله نمی‌دانم ولی هفت متر موز خوردم. پیداست هروقت موز آوردند متر کرده، و در دفتر خاطراتش… هفت متر موز خوردم. کجا مهمانی رفتی؟ چه مهمانی! چه تالاری گرفتند، چه عروسی‌ای، به چه قیمتی! می‌دانی این تالار چقدر، می‌توانستی یک خانواده را به زندگی برسانی یک خرده تالارت را سبک‌تر بگیری. یک خرده تالار را سبک‌تر بگیر، یک دختر و پسر دیگر… من دیدم یک دختر و پسر با هم صحبت کردند گفتند: این پول‌هایی که می‌خواهیم الک دولک خرج کنیم، بیاییم یک خانواده‌ی دیگر را راه بیاندازیم. چقدر تو می‌دهی؟ این مقدار من، این مقدار هم تو، بدهیم فلان دختر و پسر هم ازدواج کنند. آنوقت کارت فرستادند، برای من هم فرستادند. یعنی یک کارتش دست من رسید. که جناب آقای فلان، دوشیزه فلان و آقای فلانی ازدواج کردند، از تشریفات حذف کردیم و بودجه‌اش را برای یک خانواده‌ی دیگر گذاشتیم. بعد آنوقت اینکه ایثار می‌کند خدا هم جبران می‌کند. تا آخر عمرش ممکن است این عروس و داماد خوش بمانند. برای اینکه یک زندگی را شیرین کردند، خدا زندگی‌شان را شیرین می‌کند. ما فکر می‌کنیم اگر در این تالار باشد عزیز هستم. در آن تالار باشد عزیز نیستم. اگر گل این رقمی ببرم، آخر فاتحه مرده است، فکر شب اول قبرش باشید. کلی گل می‌خرد. بابا یک گوسفند بکش پول گل را بده یک چهار نفر که گوشت گیرشان نمی‌آید، بگویند: خدا رحمت کند فلانی را، آن شبی که فلانی مرد ما یک آبگوشتی خوردیم. گل می‌ریزی پر پر می‌شود. اگر اخلاص داری…
حرف زیاد است من فکر می‌کنم چند جلسه دیگر راجع به اخلاص باید صحبت کنم. حدیث داریم کسی که مکه می‌رود. بگوید: خدایا من انشاءالله سال دیگر هم می‌آیم. اگر برود و نیاید، خدا سال دیگر یک ثواب حج‌اش می‌دهد. چون نیت کرد بیاید. با نیت انسان می‌تواند میلیارد میلیارد درآمد بردارد.
خدایا به آبروی آنهایی که فهمیدند و همه کارهایشان را خالصانه انجام دادند، عالی‌ترین درجه اخلاص را در همه کارها به همه ما مرحمت بفرما. آخرت ما را صد در صد، دنیای ما را صد در صد تأمین بفرما. ولی در این وسط ما را دنیا گرا قرار نده. چون اینجا بیمارستان است یک دعایی هم بکنیم. خدایا همه‌ی بیماران را شفا بده. ذهن دکترهای ما را به سمت تشخیص درست هدایت بفرما. کسی که می‌تواند افرادی را با تلاش و تخصص خودش نجات بدهد، در اجرشان شریک باشد، حیف است برای دو فلس پول کار کنید، نیت شما نجات یک مسلمان باشد، نه این حقوق. پول بگیرید اما برای پول کار نکنید. دنیا مثل سایه است. سایه عقب شما بیاید خوب است اما شما نباید عقب سایه بروید. شما سرت را پایین بیانداز و برو. منتهی سایه هم عقب شما می‌آید. شما خواسته باشی سایه را بگیری در می‌رود. دنیا مثل آب دریا است. آب دریا بیرون کشتی خوب است. کشتی را روی آن می‌اندازیم. اما این آب دریا در کشتی برود غرق می‌شود. دنیا خوب است اگر در روح ما نرود. از دنیا استفاده کنیم اما برای دنیا کار نکنیم. مشکل را باید خدا دست ما را بگیرد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۵
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی