مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۶ ق.ظ

کرامات حضرت زینب علیها سلام

بِسمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

گریه اان (ع ) در وفات زینب (س

مرحوم آیت الله سید نورالدین جزایرى (متوفى 1348 ه‍ ق ) در کتاب ((الخصائص الزینبیه )) آورده است که عالم دانشمند و محدث خبیر شیخ محمد باقر قاینى ، صاحب کتاب کبریت الاحمر در کتاب کشکول خود به نام ((سفینة القماش )) مى نویسد:
در عصرى که در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوى اشتغال داشتم در آنجا سیدى زاهد و پرهیز کار بود که سواد نداشت ، روزى در حرم حضرت على (ع ) به زیارت مرقد حضرت مشغول بود، دید یکى از زایران ترک زبان ، گوشه اى از حرم نشست و مشغول تلاوت قران شد، این سید جلیل احساساتى شد و به خود گفت : ((آیا سزاوار است که ترک و دیلم قران ، کتاب جدت را بخوانند و تو بى سواد باشى و از خواند آیات قرآن محروم بمانى ؟!)) او از روى غیرت و همت قسمتى زا اوقاتش را در سقایى (آبرسانى ) صرف کرد تا مخارج زندگى اش را تاءمین کند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و کم کم ترقى کرد تا به حدى که در درس ‍ خارج آیت الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ، متوفى 1312 ه‍ ق ) شرکت مى کرد و به درجه اى رسید که احتمال مى دادند به حد اجتهاد رسیده است . این سید جلیل و پارسا براى من چنین نقل کرد:
در عالم خواب امام زمان حضرت ولى عصر (عج ) را دیدم ، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم ، سپس ‍ عرض کردم : ((چرا این گونه ناراحت و گریان هستى ؟)) فرمود: ((امروز روز وفات عمه ام حضرت زینب (س ) است . از آن روزى که عمه ام زینب (س ) وفات کرده ، تاکنون ، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى کنند، آن چنان مى گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم ، آنها خطبه حضرت زینب (س ) را که در بازار کوفه خواند، مى خوانند و مى گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام .))(188)

امام زمان (ع ) روضه وداع مى خواند!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

جناب آقاى کافى به نقل از مقدس اردبیلى مى فرمود:
((با طلاب پیاده به کربلا مى رفتیم . در بین راه یک آقاى طلبه اى بود که گاهى براى ما روضه مى خواند و امام حسین (ع ) یک نمکى در حنجره اش گذاشته بود. آمدم کربلا. زیارت اربعین بود. از بس ‍ که دیدم زایر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم و مزاحم زایران نشوم . طلبه ها را دور خود جمع کردم و گوشه صحن آماده خواندن زیارت شدیم ، یک وقت گفتم : آن طلبه اى که در راه براى ما روضه یم خواند کجاست ؟ گفتند: نمى دانیم بین این جمعیت کجا رفت . ناگهان دیدم که یک مرد عربى مردم را کنار مى زند و به طرف من مى آید. صدا زد: ملا محمد مقدس اردبیلى ! مى خواهى چه بکنى ؟ گفتم : مى خواهم زیارت اربعین بخوانم . فرمود: بلندتر بخوان تا من هم گوش کنم زیارت را بلندتر خواندم ، یکى دو جا توجه ام را به نکاتى ادبى دادم . وقتى زیارت تمام شد، به طلبه ها گفتم : آن طلبه پیدا نشد؟ گفتند نمى دانیم کجا رفته است . یک وقت آن مرد عرب به من فرمود: مقدس اردبیلى ! چه مى خواهى ؟ گفتم : یکى از طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم کجا رفته ؟ خواستم بیاید و براى ما روضه بخواند. آن عرب به من فرمود: مقدس اردبیلى ! مى خواهى من برایت روضه بخوانم ؟ گفتم : آرى ، آیا به روضه خواندن واردى ؟ فرمود: آرى . ناگاه آن شخص رویش ‍ را به طرف ضریح امام حسین (ع ) کرد و از همان طرز نگاه کردن ، ما را منقلب کرد، یک وقت صدا زد: ابا عبدالله ! نه من و نه این مقدس اردبیلى و نه این طلبه ها هیچ کدام یادمان نمى رود، آن ساعتى را که مى خواستى از خواهرت زینب (س ) جدا شوى ! ناگاه دیدم کسى نیست ، و فهمیدم آن عرب ، مهدى زهرا (س ) بوده است .

عنایت به مجلس سوگوارى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

استاد ما، عالم عامل ، حضرت آیت الله عبدالکریم حق شناس ‍ فرمود:
((در دوران طلبگى حجره اى کنار کتابخانه مسجد جامع در طبقه دوم داشتم . ایام محرم بود، در مسجد عزادارى امام حسین (ع ) بر پا بود و من در حجره خود مشغول مطالعه بودم . هنگام مطالعه خوابم برد و پس از مدت کوتاهى بیدار شدم و برخاستم وضو گرفتم ، و به حجره بازگشتم . دفعه سوم در حال خواب و بیدارى بودم که دیدم در بسته حجره ام باز شد و چند خانم مجلله وارد شدند. به من الهام شد که یکى از آنها حضرت زینب (س ) بود.
فرمود: چرا در مراسم عزادارى شکرت نمى کنى ؟
عرض کردم : مطالعه مى کنم ، بعد مى روم .
فرمود: نه ! در ایام محرم (یا روز عاشورا) درس تعطیل است ، باید بروى مجلس شرکت کنى .

امام زمان (ع ) کنار قبر عمه اش در شام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در مقدمه کتاب ((خصایص الزینبیه )) داستانى آمده است که نشان مى دهد قبر زینب (س ) در شام است و آن اینکه :
مرحوم حاج محمد رضا سقازاده ، که یکى از وعاظ توانمند بود، نقل مى کند: روزى به محضر یکى از علماى بزرگ و مجتهد مقدس ‍ و مهذب ، حاج ملاعلى همدانى مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب جویا شدم ، او در جوابم فرمود:
((روزى مرحوم حضرت آیت الله الغظمى آقا ضیاء عراقى (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصى شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت حضرت امام رضا (ع ) عازم ایران مى گردد. او در طول راه پول خود را گم مى کند. حیران و سرگردان مى ماند و براى رفع مشکل متوسل به حضرت بقیة الله امام زمان (عج ) مى گردد. در همان حال سید نورانى را مى بیند که به او مبلغى مرحمت کرده و مى گوید: این مبلغ تو را به ((سامره )) مى رساند.
چون به آن شهر رسیدى ، پیش وکیل ما ((حاج میزا حسن شیرازى )) مى روى و به او مى گویى : سید مهدى مى گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالى ات را برطرف سازد. اگر او نشانه خواست ، به او بگو: امسال در فصل تابستان ، شما با حاج ملاعلى کنى طهرانى ، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود. شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردى ! و حاج ملاعلى کنى نیز آن آشغال ها را بیرون مى ریخت ... و من در کنار شما بودم !!)).
شیعه قطیفى مى گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازى شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم . بى اختیار در حالى که اشک شوق مى ریخت ، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغى را برایم مرحمت کرد.
چون به تهران آمدم ، خدمت حاج آقاى کنى رسیدم و آن جریان را براى او نیز تعریف نمودم . او تصدیق کرد، ولى بسیار متاءثر گشت که اى کاش این نمایندگى و افتخار نصیب او مى شد.(189)

کرامات حضرت زینب (س )

 

شفاى یکى از بزرگان دین

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

فیض الاسلام مى فرماید:
بیش از دوازده سال پیش به درد شکم گرفتار شدم و معالجه اطباء سودى نبخشید. براى استشفاء به اتفاق و همراهى اهل بیت و خانواده به کربلاى معلى مشرف شدیم . در آن جا هم سخت مبتلا گشتم . روزى دوستى از زایرین در نجف اشرف ، من و گروهى را به منزلش دعوت نموده ، با اینکه رنجور بودم ، رفتم . در بین گفت و گوهاى گوناگون ، یکى از علماء (ره ) که در آن مجلس حضور داشت ، فرمود:
((پدرم مى گفت : هر گاه حاجت و خواسته اس دارى ، خداى تعالى را سه بار به نام علیا حضرت زینب کبرى (س ) بخوان ، بى شک و دودلى ، خداى عزوجل خواسته است را روا مى سازد. از این رو من چنین کرده ، شفا و بهبودى بیمارى خود را از خداى تعالى خواستم ، و علاوه بر آن نذر نموده و با پروردگارم عهد و پسمان بستم که اگر از این بیمارى بهبودى یافت ، کتاب در احوال سیده معظمه (س ) بنویسم تا همگان از آن بهره مند گردند.
حمد سپاس خداى جل و شاءنه را که پس از زمان کوتاهى شفا یافتم . اما از بسیارى اشغال و کارها و نوشتن و چاپ و نشر کتاب و ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم به نذر خویش وفا ننمودم ، تا اینکه چند روز پیش یکى از دخترانم مرا آگاه ساخت که به نذرم وفا ننموده ، من هم از خداى عز اسمه توفیق و کمک خواسته ، به نوشتن آن شروع نمودم و آن را کتاب ترجمه خاتون دوسرا سیدتنا المعصومة ، زینب الکبرى - ارواحنا لتراب اقدامهاالفداه - نامیدم .(190)

نابودى سرمایه افراد سنگدل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

هنگامى که اسیران آل محمد (ص ) را از سوى کوفه به شام مى بردند، در مسیر راه به کوه جوشن (نزدیک شهر حلب ) رسیدند، بچه یکى از بانوان حرم که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، بر اثر سختى راه و تشنگى اش سقط شد، که هم اکنون در آن جا زیارتگاهى به نام ((مشهد السقط)) موجود است که یادآور همان صحنه دلخراش مى باشد.
روایت شده است که حضرت زینب (س ) دید در نزدیک آن کوه ، معدن مس قرار دارد و عده اى در آن جا مشغول کار هستند، براى گرفتن آب و غذا نزد آنها رفت ، آنها که از دشمنان بودند، با کمال سنگدلى از دادن آب و غذا امتناع نمودند، بلکه به ناسزاگویى به اهل بیت (ع ) پرداختند.
دل حضرت زینب (س ) بسیار سوخت ، در مورد آنها نفرین کرد، همین نفرین باعث شد که آن معدن به کلى نابود گردید و سرمایه آنها که سالها، ثروت کلانى از آن معدن به دست آورده بودند، بر باد رفت .
و در روایت دیگر، نظیر این مطلب به کوهى به نام کوه حران ، نسبت داده شده که کارگران مس در آن جا حتى از آب دادن به اهل بیت (ع ) خوددارى کردند و با برخوردى بى رحمانه اهل بیت (ع ) را از خود راندند، بر اثر نفرین زینب (س ) صاعقه اى بر آنها فرود آمد، و تمامى آن سنگدلان تیره بخت را سوزانید و نابود ساخت .(191)

نابودى زن بى رحم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در مسیر راه کوفه و شام ، اسیران آل محمد (ص ) به منزلگاهى رسیدند که نام آن ((قصر عجوز)) بود، منظور از عجوزه زنى به نام ((ام الحجام )) بود، این زن که سرشتى ناپاک داشت و از دشمنان کوردل بود، گستاخى و بى شرمى را به جایى رسانید که کنار سر مقدس امام حسین (ع ) آمد و بر سنگى چهره سرى را کشید و آن را خراشید به طورى که از آن سر مقدس خون ریخت .
زینب (س ) با دیدن این صحنه دلخراش پرسید: این زن چه نام دارد؟
گفتند: نام او ((ام الحجام )) است .
حضرت زینب (س ) با آه و ناله جانسوز آن زن پلید چنین نفرین کرد:
((اللهم خرب علیها قصرها، واحرقها بنار الدنیا قبل نار الاخرة ))؛ خدایا، خانه این زن را ویران فرما، و او را با آتش دنیا قبل از آتش ‍ آخرت ، بسوزان .))
روایت کننده مى گوید: سوگند به خدا هنوز دعاى زینب (س ) به آخر نرسیده بود که دیدم قصر ویران شده ، و آتشى در آن قصر ویران شده روى آورد و همه آنچه را در آنجا بود با آن زن سوزانید و به خاکستر تبدیل کرد و سپس باد تندى وزید و همه آن خاکسترها را پراکنده ساخت و دیگر نشانه و اثرى از آن قصر باقى نماند.(192)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۴
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی