مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ق.ظ

فرمانده بروسلی در بدر سپر بلای سرباز شد

شهید عبدالحسین برونسی؛

تا شهدا

شهید عبدالحسین برونسی سردار دوران دفاع مقدس ، 23 اسفندماه 1363 در عملیات بدر به آرزوی دیرینه خود مفقود الاثری نائل آمد، او به یکی از سربازان خود وصیت کرده بود که برای زنده ماندن جنازه اش را سپر او کند تا پلاک شهدا را به عقب برساند، همان شب گوینده رادیوی عراق گفت: تیپ عبدالله با فرماندهی بروسلی تار و مار شد.

به گزارش تا شهدا؛ شهید عبدالحسین برونسی در سال1341در روستای«گلبوی کدکن»از توابع تربت حیدریه متولد شد، در جریان جنگ تحمیلی به خاطر لیاقت و رشادت هایش در مسئولیت های مختلف مشغول به کار می شود و در نهایت در آخرین مسئولیتش، فرمانده ی تیپ18 جوادائمه "ع " در 23 اسفندماه 1363 و در عملیات بدر  به آرزوی دیرینه خود مفقود الاثری نائل آمد و روح پاکش در 9 اردیبهشت 1364 در مشهد تشییع شد. 

 

این شهید بزرگوار در لحظات آخر زندگی به یکی از سربازان خود وصیت کرد که برای زنده ماندن و برگشتن جنازه اش را سپر کند تا پلاک شهیدان را به عقب برساند، پیکر این شهید والامقام در راه برگشت مورد اصابت گلوله های بسیاری قرار گرفت و به علت زخمی شدن پای سرباز جنازه ی مطهرش به عقب برنگشت و شهید عبدالحسین برونسی به آرزوی خود یعنی شهادت و مفقود الاثری رسید. 

 

گفتنی است شهید برونسی در میان نیروهای عراقی به بروسلی معروف بوده و بارها در رادیوی عراق اسمش را باغیظ می آوردند و ناسزا می گفتند، برای سرش هم جایزه گذاشته بودند. در یکی از عملیات ها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله به دست دشمن افتادند. شب  گوینده رادیو عراق، با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله با فرماندهی بروسلی تار و مار شد. از کشته شدن بروسلی گفتند، شهید برونسی بلند  خندید و گفت : من باید بروم به مسئول لشگر بگویم من فرمانده گردان نیستم، فرمانده تیپم. سپس قیافه ای جدی به خودش گرفت و گفت: " یک گلوله روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله میاد می خوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله ی دیگه ای نمیاد. مطمئنه مطمئنم."

 

معصومه سبک خیز همسر شهید برونسی در گفتگو با خبرنگار حیات با بیان این که همسرم نوه خاله من بود گفت : ما در روستایی از توابع مشهد زندگی می کردیم ، شهید برونسی هنگامی که از سربازی آمد من 15 سالم بود، زمانی که از من خواستگاری کرد من خواستگار دیگری نیز داشتم که قرار بود یک روز بعدازظهر به منزل ما بیایند که زمانی که شوهر خاله ام متوجه شد صبح آن روز به همراه شهید برونسی به منزل ما آمدند، پدر من یک روحانی بود و از گذشته علاقه زیادی به شهید برونسی داشت و همیشه می گفت زمانی که برای نماز شب به مسجد می رفتم او را در حال خواندن نماز شب می دیدم و با توجه به این که خواستگار من ا زنظر مالی شرایط خوبی داشت پدرم گفت که من ایمان، نماز شب ها و پاکی و درستی عبدالحسین را به همه مال و ثروت آنها ترجیح می دهم.

 

سبک خیز همسر شهید برونسی با بیان این که از این شهید 5 پسر و 3 دختر باقی مانده است تصریح کرد : ایشان قبل از رفتن به جبهه به بچه ها سفارش می کرد که از راه خدا و انبیا جدا نشوند و در کودکی آنها را به نماز جمعه می برد، زمانی که امام خمینی (ره) در پاریس بود همیشه به فرزندانم سفارش می کرد من دعا می کنم برای ایشان و شما آمین بگویید که ازتبعید آزاد شوند و می گفت چند وقت دیگر امام (ره) می آید و شاه می رود ، لالایی خواب او برای بچه ها نوای " خمینی ای امام خمینی ای امام " بود .

 

وی افزود: او به بچه ها یاد داده بود که تا زمانی که پدر بزرگ و مادر بزرگ سر سفره نیامده اند چیزی نخورند و بسیار به حلال و حرام مقید بود، او از اول به امام خمینی (ره) علاقه داشت و حتی زمانی که قرار بود یکی از فرزندانم به دنیا بیاید، به دنبال قابله رفت ولی وسط راه وقتی متوجه شد که آیت الله خامنه ای در مسجد بناها سخنرانی دارد، قابله را فراموش کرد و به سخنرانی رفت و سحر بازگشت، تا این حد عاشق رهبر و امام بود هنگامی که کسی اینقدر عاشق باشد بچه هایش را هم می گذارد و می رود.

 

همسر شهید برونسی به بیان خاطراتی از دوران زندگی مشترک با این شهید پرداخت و خاطرنشان کرد: زمانی که امام خمینی (ره) از پاریس آمدند، همسرم تهران رفت و اولین کاری که بعد آمدن امام (ره) به تهران انجام داد خرید تلویزیون بود، هنگامی که عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد تا دو سال ابتدایی حقوقی دریافت نمی کرد بنابراین شب ها برای امرار معاش به بنایی مشغول بود تا زمانی که جنگ شروع شد ، در هر عملیات هم زخمی می شد، یک روز از ناحیه دست زخمی شد و همه به او اعتراض کردند که چرا جبهه می روی آن هم با وجود این همه فرزند و آینده آنها که او گفت : اسلام واجب تر است و ما باید در راه امام حسین (ع) گام برداریم.

 

وی در پاسخ به این سوال که آیا هنوز خانواده شما معتقد هستند که پیکر بازگشته پس از 27 سال شهید برونسی نبوده است گفت : امام زمان انشاالله ظهور کنند حقایق روشن خواهد شد شهید برونسی روزهای آخر زندگی و قبل ازعملیات آخرش، بچه ها را به حرم برد، زینب دختر آخرم 17 روزش بود، هنگامی که به منزل بازگشتیم به ما گفت که من فردا به منطقه می روم، اول و آخر این راه شهادت است و یا اگر خدا بخواهد جانباز باز خواهم گشت ولی هیچ وقت اسیر نخواهم شد و جنازه ام پیدا نمی شود، به من می گفت مواظب بچه ها باش، هر چه انسان در راه خدا بجنگد ا رزشمند است، به بچه ها می گفت دعا کنید و بگویید "خدایا پدر ما را در راه خدا چند بار بکش و زنده کن".

 

سبک خیز ادامه داد : همسرم تاکید داشت پیکرش بازنمی گردد، بعد از عملیات پیکرش که نیامد برایمان تکان دهنده بود ولی تعجب نکردم، هر اتفاقی در زندگی ام بیفتد من خواب می بینم، در مورد بازگشت پیکر همسرم خوابی ندیدم، هنگام تحویل پیکر به ما قرآن و جانماز او را نشان دادند ولی من قبول نکردم که بعد از این همه سال اینقدر آنها نو ، تمیز و مرتب بود، من قرآنی را نشان دادم و گفتم قرآن همسرم این شکلی بوده است.

 

وی افزود : من به اصرار فرزندانم برای شناسایی پیکر رفتم ولی حالم بد شد، دختر دومم شب که میخواست به خانه شان برود به من گفت این پیکر پدر نبود، ولی صبح همان روز به من گفت که دیشب خواب دیدم پدرم به خانه آمد و به همه مهمانان نگاه کرد، پیش شما نشست و سه بار سرش را تکان داد و گفت که تشییع کنید، وحدت در خطر است و در نهایت ما نیز پذیرفتیم .

 

همسر شهید برونسی با اشاره به دیدارش با مقام معظم رهبری روز قبل از تشییع پیکر این شهید خاطرنشان کرد : هنگامی که با آقا صحبت کردم راضی به تشییع شدم، ایشان به قدری با من و خانواده به گرمی احوال پرسی کردند که همه گفتند انگار که شما خواهر آقا هستید که اینقدر با شما خوب صحبت می کنند ، آقا پرسیدند که می گویند پیکر پیدا شده و من گفتم که ماندم چه کنم شما بفرمایید که ایشان گفتند هر طور صلاح می دانید ، ما هم بعد از انجام آزمایش DNA پیکر را در مشهد تشییع کردیم.

 

همسر شهید برونسی با بیان این که عراق برای سر این شهید جایزه تعیین کرده بود گفت : هنگامی که پیکر شهید برونسی را تشییع می کردیم رادیو عراق اعلام کرد که هر کسی سر شهید برونسی را بیاورد مژدگانی دارد، او در جبهه ها به شجاعت معروف بود تا حدی که صدام سر او را می خواست.

 

وی در خصوص توسل بیش از اندازه شهید برونسی به حضرت زهرا (س) خاطرنشان کرد: شبی که شهید برونسی ازیک عملیات برگشته بود ما خواب بودیم ، مشاهده کردیم که ایشان سینه می زند و گریه می کند و اسم های بچه هایی که در شب عملیات به شهادت رسیده بودند را به حضرت زهرا (س) می گفت، از بس گریه کرد من بیدار شدم و خواستم با او صحبت کنم ولی مدام گریه می کرد، سرش را بلند کرد و گفت: داشتم با حضرت زهرا (س) صحبت می کردم و اذن شهادت می گرفتم ، اکنون نیز چند سال است که او به شهادت رسیده ولی هر جا به مشکلی برمی خوریم عکسش را نگاه می کنیم و دعا می کنیم و گره زندگی مان باز می شود، این شهید در دنیا همیشه خود را میهمان می دانست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۷
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی