مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

آیت الله «مهدوی کنی» 29 مهر 93 به رحمت ایزدی پیوست

آیت الله مهدوی کنی

مجید تربت زاده : «محمد رضا» روی منبر ، اول مسأله شرعی گفت ، خطبه ای از امیر المؤمنین را خواند و بعد هم رفت سراغ روضه مختصر. از منبر که پایین آمد بدجوری عرق کرده بود . تا خواست روی زمین بنشیند، پیرمردی کنار گوشش گفت : منو می شناسی آشیخ؟

معلم ، همان روز اول با بچه ها اتمام حجت کرد که: من می خوام اول از همه نماز خوندن شما رو درست کنم...چند نفر بلدن حمد و سوره بخونن؟ چند نفری دست بلند کردند ، دست و پا شکسته خواندند تا نوبت به «محمد رضا» رسید. پیش تر در خانه حمد و سوره را خوب یاد گرفته بود اما با ترس و لرز شروع به خواندن کرد. خواندنش که تمام شد، معلم انگار گل از گلش باز شد. خندید ، دستی به سر «محمد رضا» کشید و گفت : آفرین...آفرین...تو یک روز ملّا می شوی.

12 سال بعد «محمد رضا» هر چند هنوز خیلی «ملّا» نشده بود اما عمامه به سر داشت و روحانی حسینیه محله «بزرگ» ، چسبیده بود که امشب تو باید منبر بروی!  طلبه جوان جا زده بود. تا حالا منبر نرفته بود. اما روحانی هم ول کن ماجرا نبود: برو بالا و یه چیزی بگو...مهم شروع کردنه...الان بری ،یاد می گیری ...حالا بر فرض خراب شد، همه میدونن تازه کاری ....ناراحتی هم نداره اما اگه بیشتر درس خوندی و ملا شدی و بعد رفتی منبر و خراب کردی، تا آخر عمر نمی تونی بری منبر... . اینجوری طلبه جوان را برای منبر رفتن شیر کرد. «محمد رضا» روی منبر ، اول مسأله شرعی گفت ، خطبه ای از امیر المؤمنین را خواند و بعد هم رفت سراغ روضه مختصر. از منبر که پایین آمد بدجوری عرق کرده بود . تا خواست روی زمین بنشیند، پیرمردی کنار گوشش گفت : منو می شناسی آشیخ؟ «محمدرضا» حالی داشت که حتی چهره خودش را هم در آینه می دید ، نمی شناخت. پیرمرد خندید و گفت: کلاس اول که بودی ، بهت نگفتم تو یه روز ملّا می شی؟!

کشاورززاده

سال 1310 «کن» مثل حالا به تهران نچسبیده بود. «خواجه اسدالله حاجی باقری» در روستای «کن» برای خودش کلی زمین و باغ داشت و با اینکه سرش گرم به کشاورزی و باغداری بود،خانه اش اما به بهانه های مختلف  شده بود محل رفت و آمد علما و روحانیان . «محمد رضا» نیز از همان کودکی با روحانیت حشر و نشر داشت و طبیعی بود که کم کم به این کسوت علاقمند شود. 7 یا 8 سال داشت که پای منبر علمای آن زمان در «کن» می رفت و عادت کرده بود وقتی به خانه می آید، چادر مادرش را مثل عبا بیندازد روی دوشش و برای مادرش تقلید منبر« آشیخ حسین واعظ» را بکند و حتی گاهی روضه هم بخواند. دوره ابتدایی که تمام شد ، بازی های دوران کودکی رنگ جدی به خود گرفت و « محمد رضا»  با تشویق « حاج میرزا علی کنی» که نقش برجسته ای در لغو قرارداد«رویتر» داشت به تحصیل علوم دینی رو آورد.

عبای عاریه

همه چیز به صورت جدی از مدرسه علمیه «لرزاده»  در تهران شروع شد. «محمد رضا» تا 17 سالگی فرصت پیدا کرد در این مدرسه پای درس آیت الله «برهان» بنشیند و پس از آن راهی «قم» شد. در حوزه علمیه قم برای درس های عالی فقه، اصول فقه ، تفسیر ، حکمت، کلام و درس های خارج پای درس استادانی چون: آیت الله مشکینی، حاج شیخ عبدالجواد سده‌ای (جبل عاملی)، شهید صدوقی، سلطانی، مجاهدی، رفیعی قزوینی، شعرانی، علامه طباطبایی، بروجردی، امام خمینی، گلپایگانی و ... نشست. طلبه ای که درس های دینی را در مدرسه ای کوچک که تنها 10 یا 12 تا حجره داشت آغاز کرده بود و در 15 سالگی در حالیکه هنوز چندان هم مکلف نشده بود  ، به دست  استادش « آیت الله برهان» معمم شده بود ، سال 1340 برای خودش روحانی با سوادی شده بود که در بازگشت به تهران در مدرسه «مروی» مشغول به تدریس شد . البته هنوز خاطره 15 سالگی را فراموش نکرده بود. به استادش گفته بود: برای معمم شدن من حتی لباس ندارم و استاد گفته بود : « من این عبا را به تو عاریه می دهم...برو یک عمامه هم برای خودت بخر و عید غدیر که آمد ، عمامه گذاری کن».

تهران – میدان فردوسی – سال 42

مسجد تازه تأسیس «جلیلی» در میدان فردوسی تهران تنها یک امام جماعت کم داشت. روحانی 32 ساله و استاد مدرسه «مروی»  برای امامت این مسجد مناسب بود. البته مسجد تازه ساز هم جان می داد برای اینکه تبدیل بشود به پایگاهی برای فعالیت های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی روحانی پر تلاش آن سالها. مبارزات جدی «آیت الله محمد رضا حاجی باقری» که به دلیل ابراز علاقه زیاد به  امام زمان (عج)  بعدها به «مهدوی کنی» معروف شد ، از سال 42 و  در همین مسجد آغاز شد. هر چند در 18 سالگی و پس از آشنایی با امام «ره» یک بار طعم دستگیری ، شکنجه و زندانی شدن را چشیده بود اما مسجد «جلیلی» نیز پایگاهی شد که مقدمات دستگیری، زندانی شدن و شکنجه و تبعید های بعدی را فراهم کرد.اصراری که وی در منبرهایش به نام بردن از امام «ره» داشت ، شاخک های مأموران ساواک را حساس کرد و پس جند بار احضار، بازجویی ، بازداشت ، هجوم به منزل و زندانی کردن ، چون هشدارها مؤثر نیفتاده بود در سال53 به بوکان و مهاباد تبعید شد و چون فعالیت هایش در انجا هم ادامه پیدا کرد ، به تهران ، کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل شد تا بار دیگر شکنجه ها شروع شود. پایان کار هم محکومیت چهارساله بود که البته دو سال بعد در سال 55 رژیم مجبور شد با بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی او را نیز آزاد کند.
 مجتهد و فقیه طراز اول

پس از انقلاب به چهره سرشناس سیاسی تبدیل شد. از سوی امام «ره» به عضویت در شورای انقلاب انتخاب شد ، سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی به او واگذار شد، به عضویت شورای نگهبان درآمد، مدتی وزیر کشور بود ، پس از شهادت شهید رجایی برای مدتی نخست وزیری را به عهده گرفت ، عضویت شورای انقلاب فرهنگی و شورای بازنگری قانون اساسی را داشت و به جز حضور در مجمع تشخیص مصلحت ، عضو و رئیس مجلس خبرگان رهبری نیز بود. اضافه بر اینها تأسیس و دبیری جامعه روحانیت مبارز تهران، تأسیس و ریاست دانشگاه امام صادق (ع)، ،تولیت مدرسه علمیه مروی تهران را نیز عهده دار بود.

آیت الله مهدوی کنی مجتهد و فقیه طراز اولی بود که در کنار فعالیت سیاسی آثار علمی متفاوتی چون «بیست گفتار» ، اصول و مبانی اقتصاد اسلامی در قرآن ، نقطه آغاز در اخلاق عملی و...» را نیز از خود برجا گذاشت.

ثابت قدم

به تمام معنا در مسیر پر افت و خیر انقلاب اسلامی ، ثابت قدم بود . حتی در سخت ترین دوران ها و با وجود اختلاف نظر با برخی از مسؤولان وقت ، هیچگاه مصلحت نظام و انقلاب را فدای منافع شخص و یا ماندن در پست و مقام های مختلف نکرد. اصولگرایی که اگرچه این اواخر طیف تندروهای جریان اصولگرایی او را به محافظه کاری و یا حتی اصولگرا نبودن متهم می کردند ، بیش از همه به انجام تکلیف و حفظ وحدت می اندیشید و از صراط مستقیم انقلاب و ماندن در کنار خط امام «ره» و رهبری روی برنگرداند. بارها و بارها در جریان حوادث و رویدادهای مختلف اگر لازم بود رو در روی جریانها و شخصیت هایی که گاه به حمایت از آنها متهم شده بود ایستاد و گاه اگر حق و حقیقت اقتضا کرد به حمایت از کسانی پرداخت که پیش از آن با برخی مواضع آنها به مخالفت برخواسته بود. صراحت در بیان مواضع از ویژگی او بود همچنانکه  گاه اگر حقی را تشخیص می داد از مطرح کردن بر خلاف فضای حاکم بر جریانات سیاسی ابایی نداشت. فراموش نکرده ایم که وقتی عده ای ساز جوانگرایی در مجلس خبرگان را کوک کرده بودند ، ایت الله مهدوی کنی با صراحت مخالفت خود را اعلام کرد و گفت: « خبرگان، مجلس تجربه و اعتبار است. مجلس ریش سفیدانی است که سال های متمادی را در راه ترویج اسلام و قرآن و انقلاب گذرانده اند. جوانگرایی در مشاغلی که نیاز به کار میدانی و تلاش و دوندگی دارد، خوب است اما خبرگان جای دوندگی نیست، محل اعتبار و تجربه و سابقه درخشان در ترویج معارف اسلامی است».

روز آخر

حفظ «وحدت» هیچگاه برایش فقط یک شعار نبود و البته رعایت اخلاق هم در رقابت ها سیاسی آنقدر برایش مهم بود که شاید بشود گفت زودتر از موعد مقرر،جان را بر سر همین اخلاق مداری اش گذاشت. دختر ایشان در باره روز 14 خرداد سال 93 و سکته پدر گفته است: در قم جوان بی‌خردی نسبت به یکی از مسئولان کشور- که ما الان هم خیلی ارادتی نداریم- توهین کرد. پدر درگوشم گفتند من موظفم از کسانی که در انقلاب حق دارند، دفاع کنم ... اما انگار آن جوان صحبت‌هایی کرده و خیلی جسارت کرده بود و پدرم از همان روز احساس کردند قلبشان، ناراحت شده است . «مهدیه مهدوی کنی» در پاسخ به این سؤال که «یعنی به خاطر جسارت آن جوان به آقای هاشمی قلب دردشان به این شکل شد؟» گفت: بله؛ گفتند من از جسارت این جوان و از نوع حرف زدنش خوشم نیامد، شاید خیلی جاها اختلاف سلیقه بوده ولی باز هم هیچ وقت نه به ما نه به هیچ کسی اجازه جسارت نمی‌دادند و می‌گفتند اینها برای انقلاب زحمت کشیده اند و ما حق نداریم این جور حرف بزنیم.

آیت الله ، پس از  بازگشت به خانه ، دچار حمله قلبی شد ، در بیمارستان به کما رفت و پس از چهار ماه ، روز 29 مهر ماه به رحمت حق رفت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۳۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی