مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ق.ظ

سبک زندگی شهداء

 دیدگاه


به نام خدای رحمن و رحیم، خدای عشق و عشق؛

خدایی که رحمانیتش عشق را در هستی جاری کرد و از فیض رحمانی خود به هستی جان بخشید و از این بخشش و حب بود که عوالم مختلفی در قالب عقل به وجود آمد. و به این ترتیب خداوند، عکس روی خود را در آیینه ی آفاق انداخت. یعنی با تبلور عشق عقل را آفرید تا نظاره گر و آیینه ی انعکاس عشق و زبانی برای خبر دادن از آن باشد. قلم عقل با همه ی ناتوانی اش نام عشق را بر صفحه ی عالم نوشته است و عظمتش را انعکاس می دهد هر چند که عشق قابل توصیف و بیان نیست.

چون قلم اندر نوشتن می شتافت           چون به عشق آمد قلم در خود شکافت    (مولوی)

از آن جا که انگیزه ی ایجاد عقل، لطف رحمانی (عشق) است، باید گفت که عقل از دل عشق بیرون آمده است. در ازل، همه ی هستی از دل عشقی بنیادی پدیدار شد که می توان آن را (عشق اول) و عالم به وجود آمده از دل این عشق را (عقل اول) نامید.

اما در این پیدایش، هر عالمی نسبت به عالم ماقبل خود، از خالق فاصله ی بیشتری گرفت و دورتر شد و با این دوری نازل تر و پست تر گردید و هر جزئی حرکت به سوی قهقرا را آغاز کرد. ادامه ی این روند، خلقت را نه به سوی کمال؛ بلکه به سوی پستی جلوه می داد و چنین طرحی از خداوند بعید و محال بود. از این رو، عشق الهی در جلوه ای دیگر نیز جاری بود تا با بازگشت هستی به سوی او، خلقت برای همیشه در منهای بی نهایت اسیر نباشد. او رحیمیت خود را نزار هستی کرد تا ارکان آن را در آغوش کشد، که قهقرا همه تجلیات را ببلعد.

خداوند از یک سو وجود را به هستی هدیه کرده است و از سوی دیگر همه چیز را به آغوش خود می کشد تا مخلوقش از لطف و مرحمت او دور نباشد. زیرا او رحمان است و رحیم؛ او عاشق است و عشق او در بر گیرنده ی هستی. این عشق از مبدا جریان دارد که نه در بند مکانی است، نه زمانی و نه تضادی، پس همان هنگام که عشق می ورزد و هدیه می کند، چون در قید زمان نیست، باز پس می گیرد و در آغوش می کشد و به عبارتی دیگر، از منظری که فوق زمان است، هیچ یک از این دهش و بازدهش بر دیگری مقدم نیست. همه چیز و همه کس دور از او و در آغوش اویند. بنابراین، از اوییم و به سوی او و از هر طرف مشمول عشق او.

این است اساس هستی: رحمانیت و رحیمیت و یا به عبارتی دیگر، عشق و عشق؛ عشقی که علت همه ی علت ها است. زیرا اگر انگیزه ی خلقت بر پایه ی عقل بود (نه حب و بخشش الهی)، لازم بود تا خلقت، منفعتی برای خالق ایجاد کند؛ در حالی که خالق بی نیاز است. این عشق و حب است که نیاز به علت ندارد و منفعتی را دنبال نمی کند و این عاشق است که می بخشد نه عاقل.

لاابالی عشق باشد، نی خرد         عقل آن جوید کز آن سودی برد           (مولوی)

خداوند رحمن و رحیم، قرآن را نیز کلامی برای بیان و ابلاغ این عشق قرار داد تا رحمن و رحیم بودن و حب و وُدّ خود را به بشر بشارت دهد و بگوید      

که رحمن است و رحیم؛ یعنی عشق است و عشق.

پس به نام او که رحمن بودنش عشق است و رحیم بودنش نیز عشق. به نام او که چنین عاشقی است؛ خدایی که عفو کننده است و عفو او نیز از تبعات عشق است؛ نه عقل.چرا که عفو و بخشش مورد پسند عقل نیست؛ مگر آن که برای بخشنده ، منفعتی حاصل کند و این در حالی است که خدا غنی است و بی نیاز.

و او فواد وصدر وقلب را سه مرتبه ی متفاوت برای تجربه ی عشق قرا رداد تا جایگاهی برای دریافت لطف و رحمتش باشد؛ آن طور که از طریق فواد دریافت و شهود داشته باشیم؛ با قلب منقلب شویم وبه تغییرات و تحولات درونی برسیم و با شرح صدر به آن گشادی و گستردگی که به وسعت عالم هستی است، نائل شویم؛ کاری که هرگز ا زعقل بر نمی آید:

عقل گوید شش جهت حداست و بیرون راه نیست

                                               عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها    (مولوی)

اما تاسف بر کسانی که خداوند را فقط خدای عقل می دانند و نه خدای عشق ،و کلام او(قرآن) را نیز فقط کلام عقل می دانند و نه پیام عشق. در حالی که پیش از آنکه قرآن ا زعقل بگوید،از عشق گفته است و پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله)از آن رو در کلام خدا رحمتی برای عالمیان نامیده شده که با عرضه ی قرآن، معرفی برای این عشق بوده است و به درستی که حامل چنین پیامی فخر عالم و رحمتی است برای آن.

تاسف بر کسانی که اسلام را دین قساوت و سنگدلی و خدای آن را خدایی انتقام جو معرفی می کنند؛ غافل ازاینکه خود آنها بیش ا زهمه به لطف و بخشش خداوند نیاز دارند و اگر این لطف و رحمت نباشد،چه کسی می تواند از این ورطه به عافیت بگذرد؟

دام سخت است مگر یار شود لطف خدا

                                  ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم   (حافظ)

چه کسی بدون لطف و رحمت او می تواند به جایی برسد؛ اگر او تعلیم ندهد،تزکیه نکند،حکمت ندهد،سینه را نگشاید،بارهای گران را از دوش برندارد،هنگام وسوسه ی شیطان که می رود پا بلغزد،او در نیابدو....؟!

جایی نرسد کس به توانایی خویش                      الّا تو چراغ رحمتش داری پیش   (سعدی)

امروزه معرفی نادرست اسلام و عرضه ی آن در قالب دینی خشک، جدا از عشق و خالی از پیام لطف الهی و طرح مباحث و نظرات آن در چنین حیطه ای، باعث سوء برداشت فراوانی برای جوانان این نسل شده و آن ها را از این دین،

گریزان و به دامان آیین ها و مکاتب و ارداتی سوق داده است. از طرف دیگر، در جوامع غربی نیز مسلمانان را وحشی، عقب مانده و اهل خشونت می خوانند و در جوامع و محافل بین المللی، اسلام را دین کشت و کشتار و تجاوز معرفی می کنند. در حالی که می دانیم اسلام دین آزادی اندیشه (الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک ااذین هداهم الاه ...)، آزادی انتخاب (قل یا ایها الکافرون * لا اعبد ما تعبدون* ... لکم دینکم ولی دین – لا اکراه فی الدین ...) و آزادی رهروی (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا) است.

علاوه بر این، دین اسلام، مرام مطلوب نزد خداوند را مرام اسلام (تسلیم شدن) در برابر اراده ی الهی معرفی می کند که عامل حرکت به سوی غایت کمال است. یعنی، از میان دو مرام تسلیم در برابر حق و یا طغیان در برابر آن، مرام الهی و پسندیده ی تسلیم و مسلمانی را تایید و پیشنهاد می کند. در چنین راهی است که شهادت، گواهی انسان است بر حق که در راه آن، جان نیز فدا میشود. شهادت (گواهی به حق با گذشتن از جان) نیز امری است که عقل را با آن کاری نیست و به طور مطلق بر مبنای عشق محقق می شود. شهید، از روی عشق با خون خود شهادتنامه ی حق را امضاء می کند، در حالی که عقل در این راه، به جز پای بند شدن و ممانعت نقش دیگری را ایفا نمی کند.

عاقلان از غرقه گشتن در گریز و بر جذر         عاشقان را کار و پیشه غرقه دریا شدن  (مولوی)

به این تربیب، اگر چه عقل در جایگاه خود معتبر است، عاشق در راه رسیدن به معبود خود، آن را کنار می زند:

گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل          برون رو کز تو وارستم من امروز
بشوی ای عقل دست خویش از من       که در مجنون بپیوستم من امروز (مولوی)

به هر حال، خداوند رحمن و رحیم، مرام منتهی به کمال را معرفی کرده و انتخاب را با مهربانی به ما وا گذاشته است. او آن چنان که خود را نعم المولی و نعم النصیر، و نعم الوکیل و .. معرفی می کند، بهترین دوست، یاور، وکیل و ... رای همگان است و پیام لطف (ادعونی استجب لکم) را خطاب به همه ی انسان ها عرضه کرده است. او با پیام (الیه راجعون) بزرگ ترین مژده مبنی بر بازگشت همه به سوا آغوش پر مهر خود را به همه ی انسان ها بشارت داده است. چه نویدی می تواند از این زیباتر و چه رحمت و عشقی می تواند از این بالاتر باشد؟ خدای را دریابیم و او را از خدای عشق به خدای عقل تنزل ندهیم که کفری (گوشش حقی) از این ناحق تر نیست.
خداوند یگانه است و به درستی که او خدای عشق است.
و (بسم الله الرحمن الرحیم) گواهی بر عشق اوست، اسم اعظمی که از ازل تا ابد بر روح هستی حک شده است.
اسم اعظم پیش کما باشد قدیم             یعنی بسم الله الرحمن و رحیم (شاه نعمت الله ولی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۳۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی