آرزوی باطل
امیر مؤمنان علی (ع) همراه کمیل، نیمه های شب از خانه بیرون آمدند. هنگام عبور شنیدند شخصی با صدای پراندوه در دل شب، قرآن می خواند تا به این آیه رسید: «امن هو قانت اناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الاخره و یرجوا رحمه ربه»: آیا کسی که در دل شب به طاعت خدا و سجده و قیام بسر برد و از آخرت، هراسناک و به رحمت حق امیدوار باشد، با کسی که در کفر و گناه است یکسان است؟ (زمر -9).
کمیل به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که آهی از ته دل کشید؛ علی (ع) از علت آه کشیدن کمیل پرسید. او در پاسخ گفت: از صدای پرسوز این قاری آه کشیدم. کاش موئی بودم در بدن او تا همیشه این کلام را از او می شنیدم.
حضرت فرمود: آه مکش و این آرزو را مکن.
کمیل آن شب، سخن علی (ع) را درنیافت. تا پس از مدتی جنگ نهروان شروع شد و همان قاری جزء دشمنان علی (ع) در جنگ شرکت کرد و به هلاکت رسید. پس از پایان جنگ، علی (ع) کمیل را به کنار بدن کشته او برد و فرمود: «ای کمیل! این همان قاری است که آرزو می کردی چون موئی در بدنش باشی و آیا هنوز آن آرزو را داری؟»
کمیل عرض کرد: از درگاه خدا از هر خطائی که در زبان جاری می شود طلب آمرزش می کنم.
علی (ع) فرمود: خواب کسی که بر یقین است بهتر از نمازگزار در حال شک می باشد.[1]
پی نوشت
[1] صد کلمه قصار، تألیف شیخ عباس قمى (ره).