مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۳۲ ب.ظ

کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی

کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی

و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین [1]

کرامت و عزت نفس، به محترم شمردن نفس بسیار اهمیت داده می شود آن هم با کلمه " نفس " مثل: « اکرم نفسک عن کل دنیة »[2] یا: « من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته » [3] که کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است: آنکه در خود احساس کرامت و بزرگواری بکند، در جان خود احساس بزرگواری بکند، مخالفت با شهوات حیوانی برای او آسان است نقطه مقابل، حدیثی است از امام هادی سلام الله علیه. می فرماید: « من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره » [4] اگر کسی خودش در نزد خودش خوار بشود، اگر کسی احساس بزرگواری را در خودش از دست بدهد یعنی خود را به عنوان یک موجود بزرگوار حس نکند و به تعبیری امروزی نزدیک به این تعبیر کسی که در روح خودش احساس شخصیت اخلاقی و معنوی نکند، از شر او بترس، از شر او ایمن مباش بر حسب کلام امیرالمؤمنین اگر کسی در روح خدا احساس شرافت و بزرگواری بکند برای او شهوترانی و دنبال هوای نفس رفتن کار منفوری است و نرفتنش کاری آسان [ و بر حسب کلام امام هادی علیه السلام ] بر عکس، آن کسی که این احساس در او نیست و در خود احساس نمی کند که من کسی هستم، شخصیتی هستم، شرافتی دارم، بزرگواریی دارم، آن کسی که این احساس را باخت همه چیز را باخته است « فلا تأمن شره »

آیا " خود " را باید خوار کرد یا محترم شمرد؟

بعد این سؤال مطرح شد که این چگونه است که در اسلام از نظر اخلاقی از یک طرف توصیه و تأکید می شود به مبارزه و مجاهده با نفس و هوای نفس، و از طرف دیگر تمام تکیه ها روی بزرگواری نفس است که کوشش کنید احساس بزرگواری را در نفس خود از دست ندهید، احترام ذات و نفس را از دست ندهید اینها چگونه با یکدیگر جور در می آید؟ و گفتیم " نفس " در اصل معنی یعنی [ ( خود " " نفس " آن خود انسان است آیا " خود " را باید شکست، زبون و خوار کرد یا " خود " را باید مکرم داشت و محترم شمرد و عزتش را حفظ کرد؟ آیا این هر دو یک " خود " است؟ این که نمی شود آیا در انسان دو " خود " وجود دارد که از نظر اخلاقی با یکی از اینها باید مبارزه کرد، باید او را در زنجیر کرد، جلوی آزادیش را گرفت، زبونش کرد، میراند، و به تعبیری شعرای ما اگر چه این تعبیر در روایات و احادیث نیامده است باید او را کشت و نفس کشی کرد، و " خود " دیگر را باید احیاء کرد و زنده نگهداشت؟ این هم به این صورت که قابل قبول نیست بدیهی است هر کس دو " من "، دو " خود " مجزا از یکدیگر ندارد آیا در قالب و تن هر کدام ما دو " من " یا دو [ ( نفس " وجود دارد؟ ! چنین چیزی هم قطعا نیست بعد عرض کردیم که این مسئله ای است که تنها در اسلام و اخلاق اسلامی مطرح نیست، برای دیگران هم مطرح است که برای انسان دو " خود " سراغ دارند و دو " خود " نشان می دهند که با یک " خود " انسان باید مبارزه بکند و انسانیتش به آن خود نیست، و خود دیگری دارد که خود شریف و اساسی و اصیل انسان آن خود است منتها توضیح و توجیه این مطلب که چگونه است دو گونه خود دارد، گفتیم به آن صورت امکان ندارد پس ناچار به صورت دیگری باید گفت ما اول همان نظر اسلامی را ذکر می کنیم بعد نظرهای دیگران را هم توضیح می دهیم

نظر اسلامی

از نظر اسلامی این مسئله حل شده است از نظر اسلامی در عین اینکه انسان یک حیوان است مانند هر حیوان دیگر، در عین حال به تعبیر قرآن نفخه ای از روح الهی در او هست، لمعه ای از ملکوت الهی و نوری ملکوتی در وجود انسان هست " من " واقعی یک انسان آن " من " است انسان " من " حیوانی هم دارد، ولی من حیوانی در انسان من طفیلی است، من اصیل نیست من اصیل در انسان همان من ملکوتی انسان است [5]. یعنی آنچه در یک حیوان، من واقعی و حقیقی آن حیوان را تشکیل می دهد، در انسان من طفیلی اوست من می خورم، من می آشامم، من می خوابم، حتی من می روم، اینها همه به یک " من " وابسته است، اما اینها درجات پایین این من است همین من: من می خورم، من می آشامم، من تشنه می شوم، من گرسنه می شوم و در عین حال: من فکر می کنم، من خدا را یاد می کنم، من دوست دارم که دیگران را بر خود مقدم بدارم همه اینها یک " من " است اما این " من " درجاتی دارد، آنجا که " من " از آن حرفهای خیلی عالی می گوید، آن درجه عالی " من " انسان است که دارد حرف می زند، و آنجا که از این مسائل حیوانی صحبت می کند درجات پایین آن است.

جدال درونی

مثالی عرض می کنم: از خصوصیات انسان این است که میان " من " های او گاهی جدال و کشمکش رخ می دهد که این جدال را گاهی تعبیر می کنند به جدال عقل و نفس یا مثلا جدال اراده اخلاقی و هوای نفسانی به هر حال چنین جدالی در انسان هست و در حیوان جدال درونی معنی ندارد این آزمایش در هر کسی کم و بیش وجود دارد، در بعضی بیشتر و در بعضی کمتر: انسان تصمیم می گیرد بر خلاف میل طبیعی خودش کاری را انجام بدهد یعنی میلش در یک جهت است، تصمیم می گیرد بر ضد میل خودش کاری را انجام بدهد مثال خیلی ساده ای عرض می کنم: طبیب به انسان رژیم می دهد و او را از بعضی غذاها یا میوه ها منع می کند، یا خوردن از یک مقدار بیشتر را می گوید مضر است مثلا می گوید شما مرض قند یا فشار خون داری، فلان چیز و فلان چیز را نخور انسان تصمیم می گیرد این دستور را اجرا کند ولی میل سر جای خودش هست سر سفره، میل نفسانی شروع می کند به فعالیت کردن، می خواهد انسان از همین غذایی که ممنوع است بخورد گاهی انسان عملا بر ضد میل خودش قیام می کند یعنی اراده اخلاقی اش و به تعبیر دیگر عقلش بر نفسش غالب می شود، هر چه دلش می خواهد گوش نمی کند گاهی هم اتفاق می افتد بر عکس، میلش بر اراده اخلاقی اش، و به تعبیر دیگر نفسش بر عقلش فائق می آید این دو حالت برای انسان پیش می آید

یا انسان تصمیم می گیرد، سحر خیز باشد، جدی هم تصمیم می گیرد. ولی یک شب بیدار می شود، می خواهد از رختخواب گرم بیرون بیاید، اراده اخلاقی می گوید حرکت کن، طبیعت و میل می گوید بیرون نیا یک وقت انسان حرکت می کند و بر ضد طبیعت کار را انجام می دهد، یک وقت هم با طبیعت موافقت می کند این جدالها در حیوانات وجود ندارد حیوان است و همان طبیعتش، حیوان است و همان میلها هر نحو که میل حکم کرد حیوان عمل می کند در حیوان مبدأ دیگری غیر از مبدأ میلها که فرمانی بر ضد میلها بدهد وجود ندارد حال، آنچه می خواهم نتیجه بگیرم چیز دیگر است، حالتی است که روانشناسان می گویند و وقتی انسان در خودش مطالعه می کند می بیند حرف حسابی هم هست این جدال درونی بین چه و چه است؟ بدیهی است بین خود و خود است، در خارج از خود انسان نیست، انسان با یک بیگانه ای جدال ندارد، در درون انسان دو نیرو از خود انسان هستند که با یکدیگر در جدالند، یکی می گوید این غذا را نخور، یکی می خواهد بخورد، هنگام سحر یکی می گوید بلند شو، دیگری نمی خواهد بلند شود، یکی می گوید فلان حرف را نزن، دیگری می خواهد ( میلش اقتضاء می کند ) آن حرف را بزند این جدال در درون انسان است مسلم بیگانه ای در اینجا دخالت ندارد، جدال خود انسان با خود انسان است ولی مطلب این است: در وقتی که میل طبیعی انسان بر اراده اخلاقی او پیروز می شود و کاری که تصمیم گرفته بود نکند می کند، چه حالتی به انسان دست می دهد؟ حالت شرمندگی و حالت شکست پیش خودش احساس می کند من شکست خوردم، درست مثل قهرمانی که او را فرستاده اند به میدان جنگ و با قهرمان دیگری مبارزه کرده و از او شکست خورده، واقعا انسان احساس شکست می کند بر عکس، آن وقتی که اراده اخلاقی بر میل طبیعی پیروز می شود، آن زمان که از سر سفره بلند می شود و می بیند یک ذره رژیم را تخطی نکرده، آن روزی که صبح می کند و می بیند هنگام سحر علیرغم فرمان طبیعت که بستر گرم را رها نکن، بستر گرم را رها کرده و به برنامه عبادت خودش مثلا پرداخته، احساس مسرت و پیروزی می کند این در هر کسی هست خیال نمی کنم کسی باشد که چنین آزمایشی در خود نکرده باشد، و فرضا چنین کسی باشد برایش قابل آزمایش است

پی نوشت:

[1] سوره منافقون ، آیه 8 .

[2] غرر الحکم و در الکلم ، فصل دوم ، ص 124 ، حدیث 202 .

[3] نهج البلاغه فیض ، حکمت 441 ، ص 1293 .

[4] تحف العقول با ترجمه ، ص 512 ، حدیث 14

[5] فلاسفه بحثی دارند درباب " ماده و صورت " که می‏گویند حقیقت هر موجودی ، همان فعلیت اخیر آن موجود است و غیر از آن هر چه هست جزء حقیقتش نیست و در فعلیتش دخالت ندارد بحثی فلسفی است و فعلا آن را طرح نمی‏کنم .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۷
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی