مقدمه

آیت الله مطهری در شمار معدود متفکران دنیای معاصر است که هویت چندگانه علمی دارد. آثار برجای مانده از ایشان نشان می دهد که آیت الله در حوزه های مختلف علوم اسلامی همانند فقه، کلام، علوم قرآن، تاریخ و... تبحر داشته و در برخی حوزه ها اقدام به نظریه پردازی کرده است. واقعیت آن است که هرچند مطهری در عرصه های یادشده بسی پر فروغ ظاهر شده است، اما باید گفت که ایشان بیش و پیش از آنکه با علوم یادشده شناخته شود، به فیلسوفی شناخته می شود که به ریشه ها و بنیان های هستی پرداخته است و فلسفۀ اسلامی را در حوزه های مختلف به بحث می گذارد؛ ازسوی دیگر، این را نیز می دانیم که مطهری فیلسوفی عزلت نشین نیست که بدون توجه به پدیده ها و جریان های بیرونی، به فلسفیدن بپردازد. او فرزند زمانه خویش است و روش او نشان می دهد که فعالانه در اجتماع حضور داشته و از نزدیک با تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی درگیر است.

در عصر شهید مطهری تحولات فکری در اوج بود، بنابراین، مطهری رفته رفته فلسفۀ محض را به صحنۀ اجتماع آورد و با آمیختن آن با علوم اسلامی سعی بلیغی به خرج داد تا با شرح حقایق و حکمت آموزه ها، به سؤال های بی شمار در حوزه کلام و فلسفۀ اسلامی پاسخ دهد. او ناگزیر بود در مصاف با اندیشه های متنوع و متضاد وارداتی که در بسیاری موارد به اندیشۀ سیاسی اسلام پهلو می زدند، ورود کند و در مقام تبیین فلسفۀ سیاسی اسلام برآید. در این خصوص، هرچند مطهری می کوشید در مقام فیلسوفی متالّه اغلب بر مستندات عقلانی تکیه کند، اما مراجعه ایشان به منابع نقلی به ویژه قرآن کریم در آثار ایشان نشان می دهد که مطهری کوشیده است عقل و نقل و وحی را چنان به هم بیامیزد که فاصله ها میان آنان برداشته شود و به یگانگی بینجامد. این همان چیزی است که «حکمت سیاسی متعالیه» نام دارد که امور سیاسی تحت اشراف آموزه های الهی و عقل در پرتو وحی قرار می گیرد. سیر منطقی مطالعات و اندیشه ورزی خاص شهید مطهری نشان می دهد وی فیلسوفی تکلیف مدار و نیازسنج بود که برقراری حکومت اسلامی را از همان آغاز در برنامۀ کاری خود داشت و هندسۀ معرفتی خود را تا شهادت در عرصه های مختلف نظری و عملی برای تحقق حکومت اسلامی براساس مقتضیات زمان ادامه داد.

1. مفهوم شناسی کلام، فلسفه و نظریه پردازی سیاسی

اصطلاحات «کلام سیاسی»، «فلسفۀ سیاسی» و «نظریه پردازی سیاسی» به آن دلیل که مراحل سیر آیت الله مطهری در مراجعه به آیات سیاسی قرآن را نشان می دهند، درخور تبیین است. کلام سیاسی شاخه ای از علم کلام است که به طرق عقلی، نقلی و جدلی به تبیین اصول عقاید دینی مربوط به امور سیاسی می پردازد (خسروپناه، 1382: 509).

بنابراین، مهم ترین شاخصۀ کلام سیاسی، الهی بودن کلام است. لئو اشتراوس[1] (1899-1973) از مهم ترین فیلسوفان سیاسی معاصر دربارۀ مفهوم کلام سیاسی، می نویسد: «آنچه ما از کلام سیاسی می فهمیم، تعلیمات سیاسی است که از وحی الهی ناشی می شود» (اشتراوس، 1373: 3).

اشتراوس فیلسوفی است که در حوزۀ فلسفۀ سیاسی، عالم زمانۀ خود است. او در تعریف فلسفۀ سیاسی می نویسد:

فلسفۀ سیاسی تلاش برای جای گزینی تصورات انسان ها نسبت به ماهیت امور سیاسی، به معرفت آن امور است. در فلسفۀ سیاسی، امور سیاسی موضوع موافقت و مخالفت، انتخاب، رد یا تحسین و سرزنش هستند. فلسفۀ سیاسی درحقیقت، هم تلاشی است برای شناخت ماهیت امور سیاسی و هم شناخت نظام سیاسی حق یا مناسب (همان، 5).

اصطلاح نظریه پردازی سیاسی با دو اصطلاح پیشین از یک جنس نیست، اما با آن ها بیگانه هم نیست. نظریه پردازی سیاسی پرداختن به یا تولید نظریۀ سیاسی است؛ بنابراین، تبیین اصطلاح نظریۀ سیاسی قدری ضروری است. توماس اسپرینگز[2] (1917-2006) به خوبی نظریۀ سیاسی را با رویکرد کارکردگرایانه کالبدشکافی کرده و معتقد است:

واژۀ یونانی «تئورین»[3] که تئوری[4] از آن مشتق می شود، به معنای نظرکردن، توجه کردن و تعمق کردن است. این دقیقاً همان کاری است که متفکران بزرگ و دیگرانی که چون آنان، قرن ها به بحث در نظریه های سیاسی پرداخته اند، بشر را به آن دعوت می کنند. این متفکران نحوۀ نگرشی را به انسان می آموزند که معنای آن به طور کلی تصوری نمادین از کلیّتی نظم یافته است (اسپرینگز، 1382: 18).

در این نوشتار، از میان تعریف های ارائه شده، تعریف اشتراوس از کلام سیاسی و فلسفۀ سیاسی و تعریف نظریۀ سیاسی از اسپرینگز به عنوان تعاریف منتخب، مبنای عمل خواهند بود.

2. رویکرد قرآنی آیت الله مطهری به تفکر سیاسی

برای فیلسوفان، عقل مهم ترین ابزار شناخت است و اصولاً فلسفیدن، عقل را به تپیدن واداشتن است. برای فیلسوفان اسلامی نیز عقل، اولین و مهم ترین ابزار شناخت حقایق هستی است و ابزارهای دیگر همانند نقل و شهود نمی توانند با یافته های عقل سلیم مقابله کنند. آیت الله مطهری را پیش از آنکه مفسر قرآن بدانند، به عنوان فیلسوف دینی می شناسند. «مطهری قبل از هر نوع تخصص علمی، یک فیلسوف بود؛ یعنی در مقام مقایسۀ همان معلومات متنوع وی باید او را متخصص در فلسفۀ اسلامی دانست. طرز تفکر و گرایش فکری او فلسفه و بیش ازهمه دانش ها به این علم معتقد و علاقه مند بود» (عاشوری، 1390: 54).

بنابراین، باتوجه به میراث فکری آیت الله مطهری، می توان گفت که ایشان همانند دیگر فیلسوفان اسلامی در تحلیل پدیده ها و حقایق هستی، عقل را بسیار گرامی می دانست و بسیار می کوشید که این ابزار شناخت را به خدمت دین درآورد و دامنۀ آن را در سطوح مختلف اندیشۀ سیاسی توسعه دهد. او «تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسائل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد» (مطهری، 1369: ۲۱۰).

به همین منظور، این متفکر تأکید می کند که هدف قرآن تقویت خردورزی و رشد عقلانی انسان هاست؛ ازجمله در رابطه با آیۀ «وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» (حجرات: 9) می نویسد:

تشخیص همۀ این ها با خود مردم است. قرآن می خواهد مسلمانان رشد عقلی و اجتماعی داشته باشند و به موجب همان رشد عقلی، مردِ حق را از غیر مرد حق تمیز دهند. قرآن نیامده است که برای همیشه با مردم مانند ولی صغیر با صغیر عمل کند، جزئیات زندگی آن ها را با قیمومیت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانۀ حسی تعیین نماید (مطهری، 1394: 336).

هرچند از نظر شهید مطهری اساس قرآن نقل است، اما کتابی سراسر عقلانی است که البته دریافت پیام های آن نیازمند تفکر و تدبر است. به همین منظور، ایشان با اشاره به آیۀ «کِتابٌ اَنزلناهُ اِلَیکَ مُبارکُ»، دربارۀ ضرورت تدبّر در قرآن می نویسد:

بر این باور است که قرآن در برابر جمود، و تعصب اخباری ها و نظایر آن ها و همچنین، در مقابل برداشت های ناروای فرقۀ باطنیه و دیگران راه میانه را پیشنهاد می کند که عبارت است از: تأویل و تدبر بی طرفانه و منصفانه. از دیدگاه شهید مطهری(ره) قرآن، نه تنها مؤمنان، بلکه مخالفان را به تفکر و اندیشه دربارۀ آیات خود فرامی خواند و می خواهد به جای جبهه گیری در برابر آن به تأمل دربارۀ قرآن بپردازد (مطهری، 1375: 29).

ایشان تدبر و تفکر را  در هر سطحی انجام شود  نوعی فلسفه ورزی می داند و دررابطه با نتایج آن از منظر قرآن می نویسد: «دأب قرآن دعوت مردم به تفکر است؛ نه تنها از راه اینکه بگوید بروید فکر کنید، بلکه قرآن گاهی ازیک طرف دعوت به تدّبر می کند و ازطرف دیگر به شکلی ذکر می کند که افکار برانگیخته شوند و دربارۀ آن زیاد فکر کنند تا بهتر به عمق مطالب برسند» (مطهری، 1376: 170- 172).

با تأمل در مطالب گذشته می توان دریافت که استاد مطهری تلاش دارد اهمیت و ضرورت به کارگیری روش عقلانی را با استناد به آیات قرآن در منظومه معرفت شناسی جامعۀ اسلامی آن روز تبیین کند. با مراجعه به آثار قلمی و گفتاری برجای مانده از ایشان روشن می شود که رجوع ایشان به قرآن تحت تأثیر شرایط حاکم بر جامعه و سیاست، روند صعودی پیموده و این وضعیت در سال های پایانی حیات ایشان تشدید شده است، کما اینکه در کارنامۀ علمی ملاصدرا (950-1019) به عنوان بنیان گذار حکمت متعالیه نیز، چنین روندی وجود داشته است؛ چه آنکه در مقطع پایانی فلسفۀ شیخ اشراق، تجلیات قرآن فزونی می یابد تاآنجاکه وی کتابی با عنوان اسرار الآیات را تألیف می کند. چنین به نظر می رسد که آیت الله مطهری تحت تأثیر شرایط و مقتضیات زمانه با استناد روزافزون به آیات سیاسی و اجتماعی قرآن، قصد احیای حکمت متعالیه یا امتدادبخشی به آن را داشته است.

3. عوامل افزایش مراجعه مطهری به آیات سیاسی

اینک مناسب است عوامل فزاینده ای که سبب شده است شهید مطهری فرایند تکاملی در مراجعه به آیات سیاسی قرآن داشته باشند، واکاوی شود.

1-3. حکمت سیاسی متعالیه

باتوجه به شناختی که از سابقۀ علمی و دینی مطهری وجود دارد، بی گمان وی در میان فیلسوفان زمانۀ خود درشمار فیلسوفان متأله در چهارچوب مکتب حکمت سیاسی متعالیه قرار می گیرد. حکمت سیاسی برآمده از حکمت متعالیه، سامان دهی عقلی مفاهیم بنیادین حیات سیاسی به اندازۀ توان بشری است تا حیات سیاسی مظهر عالم ربوبی شود؛ چنان که در حکمت نظری، این عالم برای عقل ظاهرشده، عقل مظهر آن شده است؛ بنابراین، مبانی آن هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و الهیئت خواهد بود که در حکمت نظری متعالیه آشکار شده اند (حسنی، 1389 -1390: 85-86).

مکتب فلسفی حکمت متعالیه، با نام صدرالدین شیرازی (صدرالمتالهین) گره خورده است. تلاش ملاصدرا همواره این بود که هماهنگی میان فلسفه و معانی باطنی قرآن را نشان دهد. او می کوشید فلسفه و عرفان را با آیات الهی ترکیب کند که محصول نهایی آن حکمت متعالیه است. در این مکتب مسائل فلسفی رنگِ وحیانی به خود گرفته، و مراجعه به آیات قرآن در آن فزونی پیدا می کند. صدرالمتألهین در توصیف این حکمت می نویسد:

این حکمت، عنایتی ربانی و موهبتی الهی است که جز از سوی او به دست نیاید؛ چنان که می فرماید: «یؤْتِی الْحکمَةَ منْ یَشاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خیْراً کثیراً وَما یَذَّکرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب» (بقره: 269)؛ به هرکس بخواهد، حکمت می دهد و به هرکس حکمت بدهد، خیر بسیار داده است؛ درحالی که جز صاحبان عقل ناب یادآور نمی شوند» (صدرالمتألهین شیرازی، 1360: 14).

2-3. شکل گیری جریانات فکری و سیاسی

در دهۀ 1340 افکار و اندیشه های شرقی و غربی به ویژه کاپیتالیسم[5] و مارکسیسم[6] توجه بسیاری از نخبگان و توده ها را در ایران به خود جلب کرد. ازسویی این وضعیت رژیم پهلوی را در شرایط دشوار قرار می داد و ازسوی دیگر واکنش نهاد روحانیت را می طلبید. این اندیشه ها یک وجه اشتراک اساسی با یکدیگر داشتند و آن عرفی کردن جامعۀ اسلامی آن روزها با رنگ مذهبی بخشیدن به افکار خود بود. شهید مطهری به عنوان یکی از شاخص ترین متفکران دینی به مصاف علمی این اندیشه ها رفت؛ درنتیجه مراجعۀ وی به منابع دینی به ویژه آیات سیاسی و اجتماعی قرآن کریم افزایش یافت. از منظر مطهری هردو جریان کاپیتالیسم و مارکسیسم به یک اندازه دیانت را تهدید می کرد. درخصوص جریانات مارکسیستی به ویژه طیفی از ایشان که درصدد تلفیق اسلام و مارکسیسم بودند، مطهری تحریف شخصیت های تاریخ اسلام، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را از سوی این جریان بر نتابید (ر. ک. مطهری، 1370: ۱۴-۳۱).

مطهری کاپیتالیسم را نیز به خلاف کاری و البته استثمار متهم می کرد. او می گفت: «ریشۀ خلاف کاری سرمایه داری جدید و همچنین تجارت را تاآنجاکه با کارخانه داری مربوط است، باید در تحت اختیار قرار دادن وسایلی که به عموم تعلق دارد و قابل خرید و فروش نیست جست وجو کرد» (مطهری، 1380: 134).

هم چنین در این دوران که به تشویق رژیم پهلوی، موجی از ملی گرایی و باستان گرایی ایران را فراگرفته بود، آیت الله، سعی بلیغی به خرج داد تا نشان دهد که ملی گرایی و اسلام گرایی هویت اصلی ایرانیان است و میان این دو منافاتی وجود ندارد (مطهری، 1378ب، ج 14: ۱۲، ۴۸ و ۱۰۳).

3-3. تحولات انقلاب اسلامی

بالا گرفتن کنشگری انقلابیون پس از خرداد 1342 و واکنش های تند رژیم پهلوی، نقش بارزی در رویکرد قرآنی مطهری به آیات سیاسی قرآن داشت. در سال های پایانی رژیم و آستانۀ پیروزی انقلاب اسلامی، استناد به آیات سیاسی قرآن به ویژه در مسائل فلسفۀ سیاسی همانند عدالت، آزادی و برابری رونق یافت. در این دوران، مطهری در نظر دارد قرائت های متفاوتی از این آیات ارائه دهد؛ مثلاً وی اندکی پس از پیروزی انقلاب، با ارائه برداشت های متفاوت به شبیه سازی انقلاب اسلامی با تحولات صدر اسلام می پردازد.

براساس برداشت شهید مطهری(ره) تاریخ اسلام را می توان براساس همین اصل تحلیل کرد، یعنی آیات «أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً» (مائده: 3) و آیۀ «إِنَّ اللَّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغیرُوا ما بِأَنفُسِهِمْ» (رعد: 11) می تواند مبدأ یک تحلیل از تاریخ اسلام باشد. شهید مطهری(ره) با اشاره به رویدادهای صدر اسلام و اواخر عمر پیامبر(ص) و با استناد به آیۀ «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِن دِینِکمْ» (مائده: 3) از مخاطراتی که انقلاب ها را تهدید می کند، هشدار می دهد (مطهری 1378 د، ج 24: 137  138).

4. مراحل مراجعه آیت الله مطهری به آیات سیاسی قرآن

بهره گیری از آیات قرآن در منظومۀ فکری استاد مطهری فرایندی مبنایی و منطقی داشت که نشان از این مطلب اساسی دارد که ایشان درصدد پی ریزی نظام سیاسی اسلامی بوده است. ایشان تفکر سیاسی خود را از کلام سیاسی آغاز کرد؛ سپس، وارد فلسفۀ سیاسی شد و درنهایت، نظریه پردازی را پیشۀ خود ساخت. فرایند مزبور بیانگر برنامۀ علمی و رفتاری مهندسی شدۀ هدفمند و دقیق ایشان باتوجه به نیازها و اقتضائات موجود هر دوره بوده است.

1-4. کلام سیاسی

نخستین حضور قرآن در تفکر سیاسی آیت الله مطهری، بر محور کلام سیاسی قرار دارد. پس از مهاجرت وی به تهران در سال 1331 نگاهی به سیاست عملی دارد و با برخی اعضای گروه «فدائیان اسلام» در ارتباط است (دوانی، 1387: 25). اما تفکر سیاسی در استنادات قرآنی وی اغلب در حوزۀ کلام سیاسی به ویژه در حوزه های ذیل جریان پیدا می کند.

1-1-4. توحید

در کلام اسلامی توحید مهم ترین اصل و درواقع سنگ زیرین اعتقادات است. این اصل، هرچند در نگاه اولیه اصل کلامی است، اما دانش کلام سیاسی از این اصل آغاز می شود. اعتقاد به مالکیت حقیقی خداوند بر جهان و حاکمیت بالاصالۀ خداوند بر جهان هستی و جاری شدن آن در ذیل ولایت نبوت و امامت و سپس ولایت عامه فقیهان به صورت بالعرض، چهارچوب کلام سیاسی شیعه را ساخته و پرداخته است. این بحثی است که استاد مطهری در فرازهای مختلفی آن را تعقیب نمود و ابعاد و زوایای آن را شکافت. اهمیت اصل توحید از منظر مطهری در آن است که جامعۀ توحیدی بر محور آن شکل می گیرد و اوضاع سیاسی و اجتماعی به شدت بر حول آن تغییر می کند (مطهری، 1378ج، ج 2: 112).

به نظر شهید مطهری(ره) انسان موجودی «مملوک» است، نه «مالک» ازاین رو، ایشان برای تعلیم و تربیت، انقلاب اندیشه، ایمان، ایدئولوژی و آزادی معنوی نقش مهمی قائل است. ایشان معتقد است که انسان مادۀ محض هم نیست، همان گونه که روح محض نیست. از دیدگاه استاد مطهری(ره) جسم و روان در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و در همان حال که باید با عوامل روحی و روانی تفرقه در پرتو توحید مبارزه کرد، باید با بی عدالتی ها، محرومیت ها، ظلم ها، اختناق ها، طاغوت ها و رب گرفتن غیر خدا نیز، مقابله نمود. به باور شهید مطهری(ره) اسلام در عین اینکه ندای توحید روانی و درونی در پرتو ایمان، فریاد توحید اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواری های اجتماعی را نیز سر داده است (همان: 112).

ایشان در ادامه با استناد به آیۀ «وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دون اللَّه» (آل عمران: 64)، می نویسد: «بعضی از ما انسان ها بعضی دیگر را ربّ خود قرار ندهیم  و حال آنکه ربّ همه خداست  به ارباب و بنده تجزیه نشویم. بیایید آن گونه رابطه های اجتماعی غلط را که منجر به این گونه تبعیض ها می شود، قطع کنیم» (همان: 112).

2-1-4. نبوت

در کلام سیاسی اسلامی نبوت فصل بسیار مهمی است؛ چه آنکه مقام نبوت به عنوان رسانندۀ پیام الهی در حدِ فاصل میان خالق و مخلوق قرار می گیرد و درحقیقت نبی محقق کنندۀ اراده خداوند بر زمین است. ازآنجاکه ارادۀ خداوند عام و دارای وجوه حداکثری است و درواقع معاش و معاد را یکجا دربرمی گیرد، ازاین رو، نبوت هم کارکرد چندگانه می یابد که بخشی از وجوه آن در صحنۀ اجتماع و سیاست به فعلیت در می آید. دامنۀ بحث نبوت در تفکر سیاسی آیت الله مطهری نیز حضور بسیار پررنگی داشته است. ایشان در آثار مختلفشان به فراوانی به اهمیت و فلسفۀ وجودی نبوت پرداخته، دراین باره به آیات قرآن کریم حول این موضوع دست یازیده است؛ برای نمونه، استاد مطهری درخصوص آیۀ «لَقَد اَرسَلنا رُسُلنا بِالبیّنات» (حدید: 25). مناسبات اصول نبوت و توحید را چنین شرح می دهد:

این آیه صریحاً بپا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفی کرده است. دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی؛ اما اقامۀ عدل و قسط در جامعه یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. اکنون پرسش به این صورت مطرح است: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی مقدمۀ این است، یا هدف اصلی بر پا شدن عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسیله ای است برای تحقق این ایدۀ اجتماعی؟ هدف اصلی شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن به اوست؛ توحید اجتماعی مقدمه و وسیلۀ وصول به این هدف عالی است: زیرا در جهان بینی توحیدی، جهان ماهیت «از اویی» و «به سوی اویی» دارد؛ ازاین رو، کمال انسان در رفتن به سوی او و نزدیک شدن به اوست (همان، 1364: 36).

3-1-4. امامت

امامت در کلام شیعی ادامۀ نبوت و درواقع مکمل آن است. این مفهوم ازآنجاکه بحث جانشینی پیامبر اکرم(ص) را بنا بر اصل «ولایت» در فرهنگ شیعی دربرمی گیرد، بار سیاسی بسیاری را بر دوش خود حمل می کند. این درحالی است که برای اهل سنت خلافت معنا و مفهوم دیگری دارد که در فرازهای مهمی با آموزۀ امامت، راست نمی آید. بنابراین، امامت در منظومۀ تفکر سیاسی شیعه، اهمیت بسیار دارد که البته، در دستگاه فکر سیاسی مطهری نیز بازتابی بسیار پیدا کرده است. اهمیت کار مطهری در تفکر سیاسی آن است که حتی المقدور می کوشد با استنادات قرآنی ایده هایش را پرورش دهد. در خصوص امامت نیز به نظر می رسد که هیچ منبع دیگری به پیمانۀ قرآن نمی تواند حقانیت و جایگاه آن را تعیین کند. به این منظور، استاد مطهری بر مهم ترین آیۀ ولایت در قرآن دست گذاشته و دربارۀ تفسیر آیۀ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده: 67)، می نویسد:

سورۀ مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سوره ای است که بر پیغمبر(ص) نازل شده و این آیات جزو آخرین آیات است، یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر(ص) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه گفته و این جزو آخرین دستورات بوده است. شیعه سؤال می کند، این دستوری که جزو آخرین دستورهاست و آن قدر مهم است که اگر پیغمبر(ص) آن را ابلاغ نکند، همه گذشته ها کان لم یکن است، چیست. شما نمی توانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سال های آخر عمر پیغمبر(ص) و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود، هیچ چیز ابلاغ نشده است. ما می گوییم آن موضوع، مسئله امامت است که اگر نباشد، همه چیز کان لم یکن است؛ یعنی شیرازۀ اسلام از هم می پاشد. به علاوه، شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل می آورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است (مطهری، 1372ب: 62).

همچنین، استاد در تشریح پیام آیۀ «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی» (مائده: 3) معتقد است که این آیۀ شریفه در بستر جریانی رخ داده که آن را مکمل دین و متمم نعمت خدا در نتیجه، بدون اصل امانت، اسلام، اسلام کاملی نخواهد بود. به باور شهید مطهری (ره) از نظر شیعه لحن این آیه که تا این درجه برای موضوع یادشده اهمیت قائل است، شایستۀ تأمل جدی است. در واقع، به نکات بسیاری دربارۀ حقانیت اصل امامت اشاره دارد (همان: 63).

2-4. فلسفۀ سیاسی

در سال های پایانی دهۀ 1330 و پس از آشنایی مطهری با فضای فکری دانشگاه تهران و جریان های فکری آن دوره، مرحلۀ دوم تفکر سیاسی ایشان با عزیمت از کلام سیاسی به فلسفۀ سیاسی آغاز شد. به ویژه پس از خرداد 1342 و آغاز نهضت اسلامی تحت رهبری روحانیت، مطهری در جایگاه متفکری که هم در میان حوزویان و هم دانشگاهیان شهرت یافته بود، وارد قلمرو فلسفۀ سیاسی اسلام شد.

1-2-4. جهاد

اشتراوس فلسفۀ سیاسی را به پرداختن ماهیت امور سیاسی تعریف کرد. مطابق این تعریف آموزه های جهاد و امربه معروف و نهی ازمنکر به آن دلیل که فلسفۀ وجودی آن ها بر انقلاب و اصلاح جامعه قرار داده شده، از تعریف یادشده پیروی می کنند. در دورانی که ازیک سو، جامعه به تقویت گفتمان جهاد نیاز داشت و ازسوی دیگر، این آموزه دینی مورد هجمۀ معاندان قرار داشت، مطهری با نگارش کتاب جهاد از منظر قرآن فلسفۀ جهاد در اسلام، اهمیت و ضرورت آن را با استناد به آیات پرشماری از قرآن شرح می دهد. ضمن آنکه در تفسیر بخش هایی از قرآن نیز، بر آیات مربوط به جهاد تمرکز بیشتری نمود و کوشید ابهامات پدید آمده دربارۀ فلسفۀ وجودی آن را برطرف کند؛ ازجمله در تفسیر آیۀ «وَقاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَة» (بقره: 193) معتقد است که از دیدگاه قرآن فلسفۀ جهاد در اسلام روشن است، برخی از غیرمسلمانان گاه به اسلام عیب می گیرند که چرا دستور جهاد داده است؛ درحالی که، در دین نباید جهاد وجود داشته باشد، دین فقط باید مردم را دعوت کند و بیش از آن مسئولیتی ندارد. سپس استاد مطهری در مقام پاسخ برآمده می نویسد:

اگر دین مسیح باشد، یعنی محتوای آن همان محتوای دین مسیح باشد، مطلب از همین قرار است که می گویند، اما آن دینی که به پند و اندرز قناعت نکرده است، بلکه بر سراسر زندگی بشر چنگ انداخته و آماده است اجتماع بسازد. دینی که تشکیل دولت دادن، جزو دستوراتش است، آیا می تواند دستور جهاد نداشته باشد؟ (همان، 1388، ج3: 56-58).

2-2-4. امربه معروف و نهی ازمنکر

امربه معروف و نهی ازمنکر از فروعات مذهب تشیع است. این مقوله در جای خود می تواند حامل بارهای سیاسی بسیار باشد. تاریخ نشان داده است که انقلاب های برآمده از گفتمان اسلام شیعی به ویژه انقلاب امام حسین(ع) بر شالودۀ امربه معروف و نهی ازمنکر بنا شده است. به همین منظور، مطهری در کتاب حماسه حسینی که تحلیلی بر فلسفۀ قیام امام حسین(ع) است، می کوشد این انقلاب را در چهارچوب اصل امربه معروف و نهی ازمنکر مطالعه کند. به این منظور، او به آیات قرآن دراین باره دست می یازد و ضمن شرح فلسفۀ اصل امربه معروف و نهی ازمنکر در گفتمان اسلام انقلابی شیعه، حماسه حسینی را به آن پیوند می زند و می نویسد:

آیا این عجیب نیست که در میان دو آیه که هر دو دعوت به اتحاد و پرهیز از تفرق است، این آیه می آید: «وَلْتَکنْ منْکمْ أُمةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُولئِک هُمُ الْمفْلِحُون» (آل عمران: 104). این کانّه درست می رساند که قرآن در میان خیرها، حسن تفاهم و وحدت و اتفاق مسلمین را خیری که مادر و مبدأ همۀ خیرهاست می داند و در میان منکرات و زشتی ها و پلیدی ها، آنکه را از همه پلیدتر و زشت تر و بدتر می داند، اختلاف و تفرق است به هر نام و عنوانی (مطهری، 1378الف، ج17: 219).

3-2-4. عدالت

واژۀ «عدالت» به عنوان همزاد فلسفۀ سیاسی، در آثار حکمای ثلاثۀ یونان باستان به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. تمایز مباحث مطهری با دیگر فیلسوفانی که زوایای عدالت را گشوده اند در آن است که مطهری به فلسفۀ عدالت در چهارچوب مبانی و با تکیه به منابع دینی می پردازد. ایشان در مقام تبیین مفهومی عدالت می کوشد باتوجه به تنوع کاربردهای عدل در فضاهای مختلف، آن را با استناد به کثیری از آیات تفسیر کند. ازجمله ایشان در کتاب عدل الهی چهار معنای استعمال شده برای عدل بیان می کند؛ موزون بودن، تساوی، رعایت حقوق افراد، و رعایت قابلیت ها (مطهری، 1378ج، ج1: 59). مطهری در جای دیگری از همین کتاب، فراوانی انواع عدالت را در قرآن چنین شرح می دهد:

بیشترین آیات مربوط به عدل دربارۀ عدل جمعی و گروهی است، اعم از خانوادگی، سیاسی، قضایی و اجتماعی؛ تاآنجاکه نگارنده [شهید مطهری] به تقریب به دست آورد، در حدود شانزده آیه دراین زمینه وجود دارد. در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، از آرمان های فردی گرفته تا هدف های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن هم دوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفۀ زعامت و امامت معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است (همان: 25 - 28).

4-2-4. آزادی

از دیدگاه استاد مطهری، آزادی یکی از مهم ترین نیازهای انسان در ادامۀ حیات و تکامل اوست؛ بدون برخورداری از آزادی، ادامۀ حیات و رسیدن به مدارج کمال برای فرد امکان پذیر نیست. طرح مباحث دربارۀ آزادی به ویژه پس از خرداد 1342 در فلسفۀ سیاسی مطهری بسیار انعکاس یافته است. باتوجه به فضای اختناق و انسداد آزادی در آن دوره، طبیعی است که مطهری چند و چون آزادی را باتوجه به آیات قرآن و روایات تحلیل می کند؛ برای نمونه، مطهری در تفسیر آیۀ «لا اِکراهَ فِی الدّین» (بقره: 257) می نویسد:

اسلام که می گوید در دین اکراه نیست، از آن نظر می گوید که قلمرو عقیده و ایمان، غیر از قلمرو زور است. یعنی زوربردار نیست... مسلمین در صدر اسلام نشان دادند که قدرت اهریمنی را از بین بردند ولی مردم به اختیار، اسلام مجبور نمی کرد. هیچ قوم فاتحی مانند مسلمین، جوان مردانه و عادلانه با اقوام مغلوب رفتار نکرد (مطهری، 1384: 119).

در دورانی که مفهوم موسع از آزادی، جهان اسلام را در می نوردید، مطهری کوشید این مفهوم را در فلسفۀ سیاسی اسلام با مراجعه به قرآن مطالعه کند؛ ازاین رو، وی در توضیح آیۀ «قلْ یا أَهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلی کلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکم» (آل عمران: 64) می نویسد: «هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند، یعنی نظام آقایی و نوکری ملغی، نظام استثمار، مستثمِر و مستثمَر ملغی، نظام لامساوات ملغی. هیچ کس حق استثمار و استبعاد دیگری را نداشته باشد» (مطهری، 1378ج، ج 2: 17).

با این تفسیر، آزادی از منظر مطهری با آزادی مثبت و منفی مطرح در فلسفۀ غرب زاویه پیدا می کند؛ چراکه «آزادی در فلسفۀ سیاسی مطهری، هرچند که کمال است، اما خود ابزاری است برای رسیدن به کمال برتر؛ به عبارت دیگر، آزادی در نظر مطهری کمال آلی است نه کمال غایی» (میراحمدی، 1381: 205).

5-2-4. نقد ماتریالیسم

در سال های آغازین دهۀ 1350 که گروه های مختلف وابسته به ماتریالیسم به سرعت درحال رشد بودند، مقابله با مبانی و اصول فلسفۀ ماتریالیسم[7] که توجه محافل روشن فکری و حتی برخی افراد مذهبی را جلب کرده بود، برای استاد شهید، مطهری(ره) دغدغه جدی به شمار می رفت. از نظر ایشان خطر اندیشه های ماتریالیستی به دلیل تضاد ذاتی آن ها با مبانی دینی، بسیار جدی بود. در پاره ای از این دوران تعقیب و گریز فکری میان مارکسیست ها و مطهری چنان اوج گرفت که در یک مورد آیت الله از اینکه مارکسیست ها اصل تضاد مارکسیستی را بر قرآن تحمیل می کردند، برآشفت و در تفسیر آیۀ «وَلَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض» (بقره: 251)، حقیقت تضاد طبقاتی را چنین توضیح داد:

اصل تضاد و خونریزی و جنگ افراد بشر با یکدیگر، اصلی است که قرآن آن را پذیرفته است.... ولی با همۀ این ها قرآن این مطلب را قبول ندارد که همه جنگ ها و تنازع ها و تضادها ریشۀ طبقاتی دارد. هم به ریشه های طبقاتی اشاره می کند و آن را قبول می کند و هم به ریشه های وجدانی و ایمانی و مافوق طبقاتی و اسلام در تعلیم و تربیت خودش تکیه اش بیشتر روی این دومی است. آنجاکه تضاد، طبقاتی باشد از نظر اسلام ارزشی ندارد، ارزشش آن وقت است که مافوق طبقاتی باشد، یعنی حق و حقیقت باشد (مطهری، 1378و، ج 25: 275).

همچنین، باتوجه به احتجاجاتی که مارکسیست ها دربارۀ قرابت مفهومی «استضعاف» که میان مارکسیسم و اسلام برقرار کرده بودند، مطهری معتقد بود که استضعاف قرآنی به صورت مبنایی با قرائت مارکسیستی از آن تفاوت دارد؛ چراکه از نظر قرآن، استضعاف مساوی با حقانیت نیست.

استاد با استناد به آیۀ «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص: 5) معتقد است که حقیقت آیۀ استضعاف، به هیچ وجه، درصدد بیان یک اصل کلی نیست. از دیدگاه شهید مطهری این آیه نه بستر تاریخی را توضیح می دهد و نه به ساز و کار تاریخی اشاره ای دارد و نه پیروزی نهایی تاریخ را از آن مستضعفان می داند. به باور ایشان، قول کسانی که فرض کرده اند آیه اصل کل را بیان می کند، از آنجا پیدا شده که این آیه قبل و بعد را از هم جدا نموده و «الذین» را مفید عموم و استخلاف، معارض درمی آید (مطهری، 1372 الف: 200).

3-4. نظریه پردازی سیاسی

پس از اوج گیری تحولات انقلاب پس از خرداد 1342، مطهری در قامت فیلسوف سیاسی درصدد برآمد مهم ترین مفاهیم و مقولات مربوط به انقلاب اسلامی را، با تکیه بر آیات سیاسی قرآن، توضیح دهد. پس از اوج گرفتن تحولات انقلاب در سال 1356، وی از فلسفۀ سیاسی به نظریه پردازی سیاسی عبور کرد و با استعانت از آیات سیاسی قرآن در چند مقولۀ اصلی به نظریه پردازی پرداخت؛ بنابراین، می توان دو مرحلۀ پیشین را در سیر تحول تفکر سیاسی پیشین معطوف به مرحلۀ سوم تلقی کرد. درواقع، ورود مطهری به نظریه پردازی سیاسی با استناد به آیات سیاسی قرآن، تجلی زمینی سیاست متعالیه خواهد بود.

1-3-4. انقلاب اسلامی

انقلابی که از سال 1342 آغاز شد، در سال 1355 اوج گرفت. با پرآوازه شدن نام امام خمینی(ره) رفته رفته روشن شد که این انقلاب پیش از هر چیزی، ماهیت اسلامی دارد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 برای ناظران بین المللی بسی مهم بود تا هویت آن را بشناسند. مطهری در این دوره به عنوان نظریه پرداز انقلاب اسلامی و فردی که به امام خمینی(ره) بسیار نزدیک بود، کوشید ماهیت و اهداف این انقلاب را با استناد به آیات سیاسی قرآن توضیح دهد. ازجمله وی دربارۀ آیۀ «وَما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُول … فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکم» (آل عمران: 144)، به توضیح حقیقت انقلاب پرداخت و نوشت:

قرآن مجید هم این کلمه[انقلاب] را هرجا به کار برده، به همین مفهوم به کار برده است، نه به مفهوم اصطلاحی رایج آن در امروز. ماده انقلاب، تقلیب، تقلب، صیغۀ منقلب و امثال این ها در قرآن آمده است... روشن می شود که کلمه انقلاب در قرآن حاوی مفهوم تقدس یا ضدتقدس نیست. انقلاب بعدها در اصطلاحات فقهی و بیشتر از آن در اصطلاحات فلسفی معنای دیگری پیدا کرد (مطهری، 1379: 105- 106).

سپس، آیت الله مطهری به مصاف متفکران حلقه های مارکسیستی رفت که در نظر داشتند عیار خلوص اسلامی بودن انقلاب را پایین آورند و عیار مارکسیستی آن را افزایش دهند. شهید مطهری(ره) در نظر داشت توضیح دهد که انقلابی که اینک به پیروزی رسیده، نمی تواند عناصر متضاد را در خود جمع کند؛ ازاین رو، وی در نقد برداشت های التقاطی از انقلاب اسلامی که به موازات روحانیت انقلابی فعال بودند، با استناد به آیۀ «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص: 5) آورده است: اینکه می گویند فلسفۀ تاریخ اسلام این است، چنین نیست، زیرا اسلام تاریخ را بر اساس دوقطبی شدن جوامع جنگ استضعاف انقلاب اسلامی در ایران را در همین زمینه ارزیابی می کند. به نظر وی، اسلام جهت گیری نهایی نهضت های الهی را به سوی مستضعفین می داند، نه اینکه خاستگاه هر نهضت و انقلاب را منحصراً در مستضعفین بداند. بر خلاف مکتب های مادی که نهضت ها را تنها بر دوش محرومان می گذارد (مطهری، 1378 د، ج 24: 144  145).

2-3-4. دمکراسی

در آستانۀ پیروزی انقلاب اسلامی و سست شدن پایه های حکومت پهلوی، اسلام گرایان انقلابی باید توضیح می دادند که انقلاب اسلامی با مفاهیم سیاسی مدرن، به ویژه دمکراسی، آزادی، و حقوق بشر چه نسبتی دارد. ازآنجاکه رهبران انقلاب اسلامی استبدادی بودن رژیم گذشته را به عنوان پاشنه آشیل آن هدف قرار می دادند، حالا که خود به قدرت رسیده بودند، لازم بود از جایگاه مقولۀ دمکراسی در انقلاب و حکومت جدید ابهام زادیی کنند. اگر آنان موفق می شدند تکلیفشان را با دمکراسی روشن کنند، تا اندازۀ زیادی سرنوشت آزادی های مدنی و حقوق بشر روشن می شد. آیت الله مطهری پس از کشمکش های بسیاری که دربارۀ عنوان رسمی حکومت انقلابی پدید آمد، کوشید توضیح دهد که حکومت اسلامی حداقل با برخی مؤلفه های دمکراسی در تضاد نخواهد بود. با این هدف ایشان در عبارت «جمهوری دمکراتیک اسلامی»، کلمۀ «دمکراتیک» را حشو و زاید دانست و آن را تقلید از غرب شمرد. ایشان معتقد بود جمهوری اسلامی در درون خود دمکراسی دارد و نیازی به آوردن کلمۀ دمکراتیک نیست (مطهری، 1379: 99).

همچنین، مطهری کوشید شرح دهد وجود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی منافی با دمکراتیک بودن نظام نیست و ازآنجاکه ولیّ فقیه با واسطۀ مجلس خبرگان ازسوی مردم انتخاب می شود، خود نمونۀ بارز دمکراسی است (همان: 86). همچنین به انواع آزادی ها، همانند آزادی بیان و عقیده، آزادی احزاب و انجمن ها، و آزادی انتخابات می پردازد (همان: 4  11 و 64  65). تا نشان دهد اگر دمکراسی به معنای روش ادارۀ حکومت است به این معنا که مردم حق ایفای نقش و مشارکت سیاسی در ادارۀ جامعه دارند، تا حدود زیادی در ساختار جمهوری اسلامی لحاظ شده است. هرچند ایشان محدودیت هایی بر آزادی قایل می شد تا تمایز آن را با مفهوم آزادی در فلسفۀ سیاسی غرب و مطابقت آن را با آنچه سال ها پیش از مفهوم آزادی در فلسفۀ سیاسی اسلام و آیات سیاسی قرآن ارائه می داد، نشان دهد (مطهری، 1384: 121-122).

3-3-4. حکومت اسلامی

هرچند اندیشۀ حکومت اسلامی از گذشته های دور در اندیشۀ سیاسی مطهری معطوف به آیات سیاسی قرآن وجود داشت، کما اینکه وی در کتاب جهاد، پس از اشاره به آیۀ 144 آل عمران[8] آورده است: «اسلام آمده است تا جامعه تشکیل بدهد، دولت تشکیل بدهد، حکومت تشکیل بدهد. رسالتش اصلاح جهان است، چنین دینی نمی تواند قانون جهاد نداشته باشد. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمی کند، اما اسلام شئون زندگی بشر را زیر نظر دارد، قانون اجتماعی دارد، قانون سیاسی دارد» (مطهری، 1361: 17 -18)؛ اما در مقام نظریه پردازی، هرچند که دورۀ حیات مطهری پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار کوتاه بود و او موفق نشد تمامی ایده هایش دربارۀ حکومت اسلامی و ماهیت آن را تبیین کند با وجود این، او در شأن نظریه پرداز اصلی انقلاب اسلامی، دربارۀ چند و چون حکومت اسلامی آرای مهمی طرح کرد. او که در جا انداختن ایدۀ اسلامی بودن انقلاب بسیار کوشید، اینک باید تبیین می نمود که نظام برآمده از انقلاب اسلامی، نمی تواند اسلامی نباشد، هرچند که حکومت اسلامی می تواند انواع مختلفی داشته باشد.

از نظر وی، باتوجه به شرایط آن روز ایران، «جمهوری اسلامی» مناسبت ترین نوع حکومت اسلامی بود. او در ادامه به تفصیل به دو مفهوم «جمهوری» و «اسلامی» پرداخته، درصدد بود تا با تفکیک میان شکل و محتوا نشان دهد کلمۀ جمهوری شکل حکومت و واژۀ اسلامی محتوای آن را می سازد (مطهری، 1379 : 52  53).

براین اساس، او با پی گرفتن خط تاریخی حکومت پیامبر اسلام(ص) تا دوران کنونی، با استعانت از آیۀ ولایت کوشید نشان دهد حکومتی که فقیه و مجتهد جامع الشرایط در رأس آن قرار دارد، حکومت اسلامی خواهد بود:

به اعتقاد شهید مطهری (ره)، اختیاراتی که اسلام به حاکم اسلامی داده است، در درجۀ اول مربوط به حکومت شخص پیامبر(ص) بوده و از ایشان به حکومت امام (ع) و از او بههر حکومت شرعی دیگر منتقل می شود. همان گونه که قرآن کریم می فرماید: «النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (احزاب: 6) مطهری دامنۀ این اختیارات را وسیع دانسته و معتقد است که حکومت اسلامی در شرایط و نیازمندی های جدید، می تواند با توجه به اصول و مبانی اسلامی یک سلسله مقرراتی وضع کند که در گذشته منتفی بوده است. استاد مطهری اختیارات حکومت اسلامی را شرط لازم برای حسن اجرای قوانین آسمانی و حسن تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامه های مخصوص دوره ارزیابی می کند (مطهری، 1378 ﻫ، ج 3: 194).

4-3-4. ولایت فقیه

نظریه ولایت فقیه در کش و قوس های انقلاب اسلامی بیش ازهمه با نام امام خمینی(ره) گره خورده است، اما این نظریه در میان شاگردان ایشان ازجمله مرتضی مطهری نیز از مدت ها قبل شکل گرفته بود، بنابراین، ایشان در تبیین مشروعیت و حقانیت این نظریه بسیار کوشید. البته وی سال های دور جزوه مستقلی با عنوان «ولاءها و ولایت ها» تدوین کرده بود که در آن پس از دسته بندی انواع ولاء، دربارۀ ولاء زعامت می نویسد:

ولایتِ زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است، ولی امر مسلمین است. پیامبر اکرم(ص) در زمان خود ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که انکار ناپذیر است، به اهل بیت(ع) رسیده است. آیۀ کریمه «أَطِیعُواللَّهَ وَ أَطِیعُوالرَّسُولَ...» (نساء: 59) و همچنین آیات «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ...» (مائده: 55) و عموم آیۀ «النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ...» (احزاب: 6) ناظر به چنین ولایتی است (مطهری، 1378 ﻫ، ج3: 280).

مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران بدون تخصیص زدن قلمرو، ولایت را از مفاهیم بومی قرآن می داند و با اشاره به آیۀ بعثت انبیاء می نویسد:

مطالعه در قرآن و سنت قطعی رسول اکرم(ص) می رساند که اولاً مقامات معنوی و آسمانی و ولایتی برخی بندگان صالح حق مورد تأیید قرآن کریم است. ثانیاً قرآن کریم تلویحا و تصریحاً ولایت و امامت را تأکید کرده است و به علاوه رسول اکرم(ص) نیز عترت طاهرین خود را به این مقام معرفی کرده است. پیش از آنکه اعراب مسلمان با ملل دیگر برخورد کنند و عقاید آن ها در یکدیگر تأثیر کند، در متن اسلام چنین مسائلی مطرح بوده است. آیۀ کریمه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ...» (آل عمران: 33  34) کم وبیش ناظر به مقامات ولایتی بعضی از افراد بشر است (مطهری، 1378ب، ج 14: 117).

استاد مطهری با کالبدشکافی مفهوم سیاسی ولایت و نسبت آن با حاکمیت، بر این باور بود که ماهیت حکومت، از نوع ولایت بر جامعه است، نه از نوع نیابت و وکالت از جامعه. از دیدگاه وی، فقه هم این مسئله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده که از نوع ولایتی است که به قصّر و عُیّب اعمال می شود. براین اساس، ملاک مشروعیت حکومت، انتخاب مردم نیست، بلکه انطباق با معیارهای الهی است. در نتیجه، در این چهارچوب، هیچ منعی وجود ندارد که در آن واحد، ده ها حاکم شرعی و ولی شرعی داشته باشد (مطهری، 1384، 153).

مراحل انعکاس آیات سیاسی قرآن در تفکر سیاسی آیت الله مطهری(ره)

نتیجه گیری

آیت الله مطهری در مقام ادامه دهندۀ حکمت سیاسی متعالیه، با استعانت از آیات سیاسی قرآن کریم، مسیر جدیدی در تفکر سیاسی گشود که پس از وی توسط اندیشمندان متأله دیگری همانند آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی دنبال شد. در حوزۀ عمل نیز نیروهای انقلاب اسلامی کوشیده اند نظریه های وی را بر سیاست جمهوری اسلامی تطبیق دهند. شهادت زودهنگام ایشان هرچند انقلاب اسلامی را از داشتن تئوریسین متأله محروم کرد، اما اندیشه های ایشان به صورت گسترده ای کانون توجه و الهام رهبران انقلاب قرار گرفت. به نظر می رسد، باتوجه به گذشت نزدیک به چهاردهه از شهادت مطهری، اندیشه ها و تفکرات سیاسی وی نیازمند خوانش های مجدد است. می توان گفت در پستوهای اندیشۀ سیاسی مطهری ظرفیت های نهفته بسیاری وجود دارد که می بایست آن ها را با مقتضیات سیاست در شرایط کنونی سنجید. نوشتار پیش رو تنها بر بخشی از این ظرفیت ها انگشت گذاشته است و نشان می دهد که ورود مطهری به وادی اندیشۀ سیاسی با رویکرد قرآنی، ناشی از منظومۀ فکری ایشان بود که به تأسیس حکومت اسلامی از همان ابتدا مطمح نظر داشت.

واکاوی سیر تحولات فکری آیت الله بیان می کند که ایشان پس از آنکه قدم به حوزۀ اندیشه و تفکر نهاد، بنا به اقتضائات و نیازهای زمانه، وارد عرصۀ تفکر سیاسی شد؛ به این معنا که می توان ماحصل تفکر سیاسی ایشان دربارۀ قرآن را به صورت فرایندی سه مرحله ای کانون توجه قرار داد. یافته ها نشان می دهد که در نخستین مرحله، مطهری در دهۀ 1330 در کنار پرداختن به مبانی و مسائل کلامی و فلسفی، به برخی موضوعات کلام سیاسی، همانند توحید، نبوت و امامت می پردازد. پس از تحولات برخاسته از وقایع خرداد 1342، مطهری گام دوم را به سمت فلسفۀ سیاسی برداشت و با استناد به منابع دین به ویژه آیات سیاسی قرآن درخصوص مهم ترین مفاهیم روز همانند جهاد، امربه معروف و نهی ازمنکر، عدالت، آزادی و نقد ماتریالیسم به تأملات فلسفی پرداخت. در مرحلۀ سوم، مطهری به نظریه پردازی سیاسی روی آورد؛ چه آنکه مطابق منطق سیاست متعالیه، فیلسوف مسائل زمانه خود را می شناسد و در حل آن می کوشد. در این دوره که امواج اخیر انقلاب اسلامی پایه های رژیم پهلوی را به شدت سست می کند، مطهری در چهرۀ نظریه پرداز انقلاب اسلامی ظاهر می شود. او این رسالت را پس از پیروزی انقلاب تا پایان حیاتش ادامه می دهد و بسیار می کوشد تا نشان دهد که مفاهیم و مقولات سیاسی پرکاربرد آن دوره همانند انقلاب اسلامی، جایگاه مردم، حکومت اسلامی و ولایت فقیه یا دست کم نشانه هایی از آن در منابع دینی به ویژه قرآن کریم حضور پررنگ دارد.

کتابنامه

قرآن کریم.

اسپرینگز، توماس (1382). فهم نظریه های سیاسی، ترجمۀ فرهنگ رجایی، تهران، آگه.

اشتراوس، لئو (1373). فلسفۀ سیاسی چیست؟، ترجمۀ فرهنگ رجایی، تهران، علمی-فرهنگی.

حسنی، ابوالحسن (1389-1390). «چیستی حکمت سیاسی متعالیه»، کتاب نقد، س 12 و 13، ش 57-58، زمستان و بهار، ص69  90.

خسروپناه، عبدالحسین (1382). انتظار بشر از دین، تهران، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.

دوانی، علی (1387). خاطرات من از شهید مطهری، تهران، صدرا.

صدرالمتألهین شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم (1360). اسرارالآیات، تهران، انجمن حکمت و فلسفۀ ایران.

عاشوری، نادعلی (1390). زندگی نامه شهید مطهری، قم، مؤسسۀ انتشاراتی امام عصر.

مطهری، مرتضی (1375). شناخت قرآن، تهران، صدرا.

 (1369). جلوه های معلمی استاد مطهری، وزارت آموزش وپرورش، تهران، انتشارات مدرسه.

 (1380). نظری به نظام اقتصادی اسلام، تهران، صدرا.

 (1372الف). جامعه و تاریخ، تهران، صدرا.

 (1372ب). امامت ورهبری، تهران، صدرا.

 (1388). آشنایی با قرآن، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).

 (1394). جاذبه و دافعۀ علی، تهران، صدرا.

 (1378الف). «حماسۀ حسینی»، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 17.

 (1378ب). «خدمات متقابل اسلام و ایران»، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 14.

 (1378ج). «عدل الهی»، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 1.

 (1378د). آیندۀ انقلاب اسلامی ایران، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 24.

 (1376). اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا.

 (1361الف). جهاد، قم، جامعۀ مدرسین.

 (1384). دربارۀ جمهوری اسلامی، تهران، صدرا.

 (1370). علل گرایش به مادی گری، تهران، صدرا.

 (1379). پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا.

 (1364). مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، تهران، صدرا.

 (1378 ﻫ). ولاءها و ولایت ها، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 3.

 (1378و). نقش دین در تحولات اجتماعی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، صدرا، ج 25.

میراحمدی، منصور (1381). اندیشۀ سیاسی آیت الله مطهری، به کوشش نجف لک زایی، قم، بوستان کتاب.

پی نوشت ها

[1] Leo Strauss

[2] Thomas spragens

[3] Theorien

[4] Theory

[5] Capitalism

[6] Marxism

[7] Materialism

[8]  «وَمَا محُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِین مَّاتَ أَوْ قتِلَ انقَلَبْتُمْ علی أَعْقَابِکم؛ همانا محمد(ص) فقط پیامبری است که قبل ایشان نیز پیامبران دیگری آمده اند. آیا اگر رحلت کند یا کشته شود، به [دین] پدرانتان بازمی گردید؟»