«اَللَّهُمَّ اَعِنِّی فیهِ عَلَی صِیَامِهِ وَقِیَامِهِ وَجَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَآثَامِهِ وَارْزُقْنِی فِیهِ ذِکرَکَ بدَوَامِهِ بتَوْفِیقِکَ یَا هَادِیَ الْمُضِلِّینَ؛ بار خدایا! در این روز مرا بر روزه و نماز یاری کن و از لغزشها و گناهان این روز مرا دور گردان و یاد خود را همیشه روزی ام کن، به سازگاری تو ای راهنمای گمراهان!»

توجه به خداوند باعث آرامش انسان در تمامی لحظات می شود و یاد خدا اطمینان و قوت قلب به همراه می آورد: «اَلَا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».[1]

در دعاهای امام حسین علیه السلامنیز این موضوع به چشم می خورد. ایشان با بروز مشکلات عدیده خدا را این گونه می خواند: «یا عدَّتِی عنْدَ شِدَّتِی وَیَا غَوْثِی عِنْدَ کُرْبَتِی، اُحْرُسنِی بِعَیْنِکَ الَّتِی لَا تَنَامُ وَاکْفِنِی بِرُکْنِکَ الَّذِی لَا یُرَامُ وَارْحَمْنِی بِقُدْرَتِکَ عَلیَّ فَلَا اَهْلِکُ وَاَنْتَ رَجَائِی؛[2] ای قدرت و توان من هنگام شدت مشکلات و ای فریادرس من هنگام سختی! مرا به چشمت که خواب در آن راه ندارد، حفظ فرما و به پناهت که مورد تجاوز قرار نمی گیرد، پناهم ده. به قدرتت به من رحم کن. پس من هلاک نمی گردم، تا زمانی که امیدواریم به تو است. » حضرت در صبح عاشورا، آنگاه که دشمن طبل جنگ می زد، به درگاه الهی عرض نمود: «اللَّهُمَّ أنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَربٍ وَأنْتَ رَجَائِی فی کلِّ شِدَّةٍ وَأنْتَ لِی فِی کُلِّ أمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةً وَعِدَّةً... فَأنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نَعْمَةٍ وَصَاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ وَمُنتَهَی کُلِّ رَغبَةٍ؛[3] پروردگارا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه من و در هر پیشامد ناگوار، مایة امید من هستی و در هر حادثه ای، تکیه گاه و سلاح منی؛... پروردگارا! تو ولی نعمت و صاحب هر نیکی هستی و آخرین آرزویی.»

از ویژگیهای حضرت امام خمینی رحمه الله که از این حیث بی نظیر یا کم نظیر بودند، آرامش و اطمینان ایشان و قوت قلب خدادادی ایشان بود که از توجهش به خدا و ذکر دائمی حکایت داشت. اصلاً وحشت و اضطراب قلب از ایشان دیده نشد و در هیچ موردی متزلزل نشدند؛ بلکه در انجام وظیفة شرعی خود تصمیم جدی می گرفتند و آن را پیگیری می کردند و چون دیدند خطر جدی برای اصل و ریشة اسلام پیش آمده، برای خدا قیام نمودند. فرازی از سخنان ایشان در مسجد اعظم  پس از مراجعت از بازداشت اوّل  که همة حضار شنیدند، این بود: «و الله! هنگامی که مرا می بردند به طرف تهران، خوف و وحشتی در دل نداشتم و ترسی در دل من نبود؛ بلکه مأمورانی که مرا می بردند مضطرب و خوفناک بودند و من آنها را تسلی می دادم. » از قرار مسموع، شبی که برای بازداشت امام، مأموران به خانة ایشان ریخته بودند و با لگد به در اتاق زده بودند که در شکسته شده بود، ایشان بیرون آمده و فرموده بودند: این وحشی گریها چیست؟ شما مگر وحشی هستید؟ صبر کنید من لباسهایم را بپوشم، خودم می آیم.»[4]

پی نوشت ها

[1] رعد / 28.

[2] نور الابصار، الشبلنجی، بیروت، دار الکتب الاسلامی، بی تا، ص 146.

[3] الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا، ج 2، ص 96.

[4] صحیفه دل، جمعی از نویسندگان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص 36؛ به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین حسین نقوی اشتهاردی.