کبر در مقابل خالق

اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 2، ص: 418

دین به مجموعه ای از قوانین و دستورات اعتقادی و عملی وضع شده از سوی خداوند اطلاق می شود که جزا و پاداش مطیعان و عاصیان آن را معین نموده باشد.

بنابراین هر دینی با تقیداتی همراه است و متدین را در آن حصار خاص قرار می دهد. آنکه نتواند در این حصار قرار گیرد و برای خود دیدگاهی دیگر بطلبد و خود را برتر و والاتر از آن حصار تلقی کند و هدف دین که قرب به خالق است را قبول نداشته باشد، در واقع خالق را نپذیرفته و برای خود شأنی در مقابل او قائل شده است.

فرعون بر همین اساس، قصد جهاد با خدای واحد داشت.

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرِی فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ»[1]

فرعون گفت: ای مردم من خدائی جز خودم برای شما سراغ ندارم. ای هامان برایم آتشی بر گل بیفروز (آجر بساز) و برای من برج بلندی ترتیب داده تا از خدای موسی خبر گیرم. هر چند گمان می کنم او از دروغگویان است.

او خلایق الهی و پدیده های خلقت را به خود نسبت می داد و خود را خالق آنها می دانست.

«وَ نادی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیسَ لِی مُلْک مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ»[2]

فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای ملت من آیا حکومت مصر از آن من نیست و آیا این نهرها تحت فرمان من جریان ندارند.

و خود را خدای برتر می شمرد.

«فَقالَ أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی»[3]

گفت: من پروردگار برتر شما هستم.

و نمرود نیز می گفت:

«... قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمِیتُ...»[4]

من زنده می کنم و می میرانم.

کبر در طاعت و عبادت

متکبر گاهی خدا را به عنوان خالق می شناسد ولی حاضر نمی شود در مقابل حقّ خضوع و خشوع کند و سر تسلیم فرود آورد. چنین متکبری که از عبادت ولی نعمت خود استنکاف ورزد آیا نمی داند در قیامت در پیشگاه او حاضر می شود؟

«... وَ مَنْ یسْتَنْکفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یسْتَکبِرْ فَسَیحْشُرُهُمْ إِلَیهِ جَمِیعاً»[5]

و آنها که از عبودیت و بندگی او روی برتافته و تکبر کنند بزودی در قیامت همه آنها را نزد خود جمع خواهد کرد.

مثال اکمل چنین متکبری ابلیس است، او به خلقت اولیه خود از آتش، مباهات کرد و آدم خاکی را ناچیز شمرد و حاضر به سجده در برابر او نگشت.

«قالَ ما مَنَعَک أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُک قالَ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ، قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یکونُ لَک أَنْ تَتَکبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّک مِنَ الصَّاغِرِینَ»[6]

خداوند به شیطان فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادیم چه مانع سجده تو شد؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گل آفریدی، خدا فرمود: از آن مرتبه فرود آی. تو حقّ تکبر در آن مقام را نداری، بیرون رو که تو پست و کوچکی.

پس عامل اصلی ضلالت شیطان، کبر او بود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«ایاک وَ الْکبْرَ فَانَّ ابْلیسَ حَمَلَهُ الْکبْرُ عَلی انْ لا یسْجُدَ لِآدَمَ»[7]

از کبر پرهیز کن، چرا که کبر باعث شد ابلیس بر آدم سجده نکند.

کسانی که راز و نیاز را بدرگاه خدا ترک گویند و از دعا که نوعی اظهار بندگی و عجز بدرگاه خداوند است اعراض کنند، مصداق همین قسم از متکبرین می باشند.

«وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»[8]

پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم، کسانی که از عبادت من تکبر ورزند، بزودی با ذلّت وارد جهنّم می شوند.

کبر در مقابل انبیاء

از مطالعه تاریخ انبیاء و بررسی آیات و روایات در این زمینه درمی یابیم که علت واقعی و اساسی به نتیجه نرسیدن زحمت انبیاء در هدایت بشر و نیز عامل هلاکت انسانها، کبر آنان بود به طوری که تکیه کلام همه معاندان با پیامبران این بود که بگویند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ»

تو بشر هستی. تو انسانی بیش نیستی. تو از ما چیزی بیشتر نداری. آیا از بشری چون خود تبعیت کنیم و...[9]

نسبت هائی چون سحر، کذب، کهانت، جنون و بافنده به دنبال این عقیده فاسد یعنی همطراز بودن نبی با انسان عادی بیان می شد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی رسول خدا از کوچه های مدینه می گذشت.

زنی سیاهپوست در کوچه ای سرگین جمع می کرد، به او گفتند: راه را برای پیامبر خدا باز کن، وی با بی اعتنائی گفت: راه باز است. یکی از اصحاب خواست مانع گستاخی او شود ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: رهایش کنید، متکبر است.[10]

روزی «ابوجهل» در اطراف خانه کعبه به «ولید بن مغیره» گفت: به خدا سوگند که محمد (صلی الله علیه و آله) راستگوست. ولید گفت: خاموش باش، از کجا می دانی؟ ابوجهل پاسخ داد: ما در گذشته عمرش او را امین می شمردیم، حال که بزرگ گشته و عقل او کامل شده است دروغگو شده! ولید گفت: پس چرا به او ایمان نمی آوری؟ ابوجهل گفت: می خواهی دختران قریش بشنوند من از ترس شکست تسلیم شده ام، سوگند به لات و عزی از او پیروی نمی کنم.[11]

کبر در مقابل اولیاء

تکبر در مقابل اوصیاء انبیاء و اوصیاء نبی خاتم و نیز دانشمندان دین نیز قبیح است.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«الا لاتُکذِّبُوا عالِماً وَ لاتَرُدُّوا عَلَیهِ وَ لا تُبْغِضُوهُ، وَ احِبُّوهُ، فَانَّ حُبَّهُم اخْلاصٌ وَ بُغْضَهُمْ نِفاقٌ، الا وَ مَنْ اهانَ عالِماً فَقَدْ اهانَنی وَ مَنْ اهانَنی فَقَدْ اهانَ اللَّهَ، وَ مَنْ اهانَ اللَّهَ فَمَصیرُهُ الَی النَّارِ، الا وَ مَنْ اکرَمَ عالِماً فَقَدْ اکرَمَنی وَ مَنْ اکرَمَنی فَقَدْ اکرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ اکرَمَ اللَّهَ فَمَصیرُهُ الَی الْجَنَّةِ»[12]

آگاه باشید که عالمی را تکذیب نکنید، سخنش را رد نکنید، کینه او بدل راه ندهید، و او را دوست داشته باشید. همانا دوستی آنها اخلاص، و کینه آنها نفاق است. بدانید هرکس عالمی را اهانت کند مرا توهین نموده و آنکه مرا اهانت کند به خدا اهانت نموده است و آنکه به خدا اهانت کند جایگاهش آتش است. بدانید هرکس عالمی را بزرگ شمارد، مرا بزرگ شمرده و آنکه مرا بزرگ شمارد خدا را تکریم کرده و آنکه خدا را تکریم کند جایگاهش بهشت است.

وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بی حرمتی به مقام دانشمند دینی را چنین تبیین کند، در حقّ کسانی که به اولاد مکرمش ستم روا داشتند، حقوقشان را تصاحب کردند و به شمشیر کشتند و یا با زهر مسموم کردند، چه خواهد فرمود!!!

کبر در مقابل عموم مردم

عمده بحث کبر در مباحث اخلاقی همین بخش است، زیرا کبر در مقابل خدا و پیامبران و اولیاء، متکبر را رأساً از دایره دین خارج می کند در حالیکه مباحث اخلاق در ضمن سلسله ابحاث دینی، و بعد از عقاید مطرح می شود. البته هر چند برخی خُلقیات رذیله در عقاید نیز تأثیر منفی ایجاد می کنند ولی به هرحال زدودن خُلق رذیل و متصف شدن به اخلاق حسن، فرع وجود عقیده سالم است.

بی تردید، انسانی که همه او ضعف و نقص است و مهمترین سرمایه اش عمر و

آن هم محدود و در اختیار او نیست، خود برتر بینی او، تنها عیبی بر دیگر عیوش می افزاید.

 

عیب است عظیم برکشیدن خود را

وز جمله خلق برگزیدن خود را

 

از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه کس را و ندیدن خود را

                                                                          

و آیا براستی آدمی را سزاست که به همنوع خود فخر بورزد و خویش را برتر بیند؟

قال علی علیه السلام:

«عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ اوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جیفَةٌ وَ هُوَ قائِمٌ بینَهُما وِعاءً لِلْغائِطِ ثُمَّ یتَکبَّرُ»[13]

تعجب دارم از بنی آدم که آغازش نطفه و پایانش مردار بدبوئی است و او بین آن دو گند ایستاده و ظرف مدفوع گشته و با این وصف تکبر می ورزد.

قال الباقر علیه السلام:

«عَجَبَا لِلْمُخْتالِ الفَخُورِ وَ انَّما خُلِقَ مِنْ نُطْفَةٍ ثِمَّ یعُودُ جیفَةً وَ هُوَ فیما بَینَ ذلِک لایدْری ما یصْنَعُ بِهِ»[14]

عجب است از متکبری که بخود می بالد در صورتی که از نطفه ای آفریده شده سپس مرداری گندیده می شود و در این میانه نمی داند با او چه خواهد شد.

امام صادق علیه السلام: می فرماید: از امام باقر علیه السلام: پرسیدم: غائط چیست؟ فرمودند:

«تصْغیرٌ لِابْنِ آدَمَ لِکی لایتَکبَّرَ وَ هُوَ یحْمِلُ غائِطَهُ مَعَهُ»[15]

کوچک شمردن بنی آدم است، تا اینکه کبر نورزد در حالیکه با خود غائط حمل می کند.

 

ما چه ایم اندر جهان پیچ پیچ

چون الف از خود چه دارد هیچ هیچ

                                                                          

کسی را کبر سزد، که خیر محض بوده و از هرگونه نقص و ایرادی بری ء باشد و هر نوع حاجتی و نیازی در او محال شمرده شود و عالم به احوال خلایق بوده و قادر بر انجام هر امری باشد.

«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ»[16]

او خدائی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیبی منزه است، به کسی ستم نمی کند، امنیت می بخشد، مراقب همه چیز است، قدرتمند است. هر امری را اصلاح می کند و برتر از همه است. و منزه است از آنچه برای او شریک قرار دهند.

«وَ لَهُ الْکبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»[17]

و برای اوست کبریائی و عظمت در آسمانها و زمین و اوست عزیز و حکیم.

و اگر غیر او احدی را سزای تکبر بود، پیامبران و اولیاء خدا به خاطر ارتباطشان با مبدأ فیض، رخصت آن را می یافتند و اجازه کبر ورزیدن می داشتند.

«فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکبْرِ لِاحَدٍ مِنْ عِبادِهِ لَرَخَّصَ فیهِ لِخاصَّةِ انْبِیائِهِ وَ اوْلِیائِهِ وَ لکنَّهُ سُبْحانَهُ کرَّهَ الَیهِمُ الْتَّکابُرَ وَ رَضِی لَهُمُ التَّواضُعَ»[18]

اگر خداند اجازه تکبر به کسی می داد، حتماً ابتداء به پیامبران و اولیاء خود می داد، اما خدا تکبر و خود بزرگ بینی را برای همه آنها منفور شمرده و تواضع و فروتنی را برای آنها پسندیده است.

پی نوشت ها

[1] قصص- 38.

[2] زخرف- 51.

[3] نازعات- 24.

[4] بقره- 258.

[5] نساء- 172.

[6] اعراف- 12 و 13.

[7] کنز العمال- 7734.

[8] مؤمن- 60.

[9] ابراهیم- 10، انبیاء- 3، مؤمنون- 24 و 33، شعراء- 154 و 186، یس- 15، قمر- 24 و...

[10] بحار الانوار- جلد 73- صفحه 210.

[11] تفسیر مراغى- جلد 25- صفحه 27.

[12] جامع الاخبار- صفحه 38.

[13] بحار الانوار- جلد 73- صفحه 234.

[14] بحار الانوار- جلد 73- صفحه 229.

[15] بحار الانوار- جلد 80- صفحه 163.

[16] حشر- 23.

[17] جاثیه- 37.

[18] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.