امام مجتبی از خاندانی است که علم آنان اکتسابی نیست بلکه موهبتی از جانب حق تعالی است. از ایـن رو شـرط سنی در آنان لحاظ نمی شود و هر گاه نیازمند به دانستن چیزی باشند از آن آگاه خواهند شد. داستانهایی از کودکی آن حضرت در اظهار علوم ثبت و ضبط است که ایـن مـخـتـصـر را گـنجایش آنها نیست. خبر دادن از انگیزه آمدن اعرابی نزد پیامبر و شرح سـفـر او، پـاسـخ بـه مـسـائل قـیـصـر روم، پـاسـخ بـه مـسـائل خضر، برخی از داوریها در حیات پدر، بحثهای گوناگون تفسیری و بیان مفاهیم اخـلاقـی[1]، تـعـلیـم وضو در کودکی به پیرمرد، همه و همه نشانگر علم و آگاهی بی پایان او در کودکی و بزرگسالی است.

در کـودکـی در مـحـضـر پـیـامبر صلّی اللّه علیه و آله حاضر می شد، آیاتی را که تازه نـازل شده بود و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر مردم می خواند می شنید و حفظ می کرد و به خانه آمده، برای مادر باز می گفت. ...

حضور ذهن و حاضر جوابی از نشانه های بارز علم الهی آن حضرت بود. اینک چند نمونه:

1) روزی مـعـاویـه از او خـواسـت کـه مـنـبـر بـرود و بـا مـردم سـخن گوید، شاید در ضمن سـخنرانی ضعف بیان او بر مردم آشکار شود و ارزش او را بکاهد. امام به منبر رفت و داد سـخـن بداد. و به معرفی شخصیت معنوی و الهی خود پرداخت، تا آنکه معاویه سراسیمه شد و گفت: ابا محمد، دست از این سخنان بدار، برای ما از خرما بگو! امام با حضور ذهن و عـلم وسـیـعـی کـه داشـت، سخن را برید و فرمود: ((باد در آن می دمد و بزرگش می کند، گـرما آن را می پزد، و هوای خنک شب آن را سرد و خوش طعم می سازد.)) سپس بلافاصله به سخن گذشته خود ادامه داد و به معرفی خویش پرداخت.

2) مـردی از ابوبکر سؤ الی کرد که وی در پاسخ آن درماند. او را به عمر حواله کرد و او بـه عـبـدالرحـمـن، و چـون هر سه عاجز شدند او را نزد علی علیه السلام فرستادند و حـضـرتـش او را بـه امـام حـسـن عـلیـه السـلام راهـنـمـایـی کـرد. سـؤ ال ایـن بـود: مـن در حـال احـرام چـنـد عـدد تخم شتر مرغ را پخته و خورده ام، کفاره من چیست[2]؟ امـام فـرمود: آیا تو را شتر هست؟ گفت: آری. فرمود: به تعداد تخمهایی که مصرف کرده ای شتران نر و ماده را به جفت گیری وادار، آنچه از آنها زاده شـد بـه خـانـه خدا اهدا کن. امیرمؤ منان علیه السلام برای آزمایش پرسید: برخی از شـتـران مـاده فـرزنـدان خـود را نـاتـمـام مـی انـدازنـد و بـرخـی از اول نـطـفـه آنـهـا بـسـتـه نـمـی شـود! امـام حـسـن عـلیـه السـلام فـرمـود: ایـن احـتـمال درباره تخم های شتر مرغ هم می رود، زیرا ممکن است برخی از آنها فاسد بوده و دارای نـطـفـه ای نـباشد! در اینجا صدایی برخاست که: ای مردم، آن کسی که این حکم را به این نوجوان فهماند همان خدایی است که در آن داوری که برای سلیمان و داود پیش آمد حکم را به سلیمان فهماند[3]

3) روزی امـام حـسن علیه السلام با عبداللّه بن عباس بر سر سفره ای غذا می خوردند که مـلخی در سفره افتاد. ابن عباس گفت: بر بال این ملخ چه نوشته؟ فرمود: نوشته است: منم خدای یکتا که جز من خدایی نیست. گاهی ملخ را سراغ مردمانی گرسنه می فرستم تا خود را سیر کنند، گاهی ملخ را سراغ مردمانی گرسنه می فرستم تا خود را سیر کنند، و گاه آن را به نشانه عذاب بر سفره کسانی می فرستم تا غذای آنها را بخورد (یا زراعت آنـها را از بین ببرد). ابن عباس برخاست و سر امام را بوسید و گفت: این از اسرار علوم است.[4]

4) روزی آن حـضـرت سـوار بـر مـرکـب، بـا شـکـوه و جـلالی خـاص از راهی می گذشت. پـیـرمردی یهودی با سر و وضعی نامناسب و چهره ای سوخته و حالی فلک زده راه را بر او گـرفـت و گـفـت: مـرا انـصـاف ده. فـرمود: در چه چیزی؟ گفت: مگر جد شما نفرموده: ((دنـیـا زنـدان مؤ من و بهشت کافر است ))؟ پس چرا درباره من و شما چنین نیست؟! فرمود: چـرا، چـنـیـن است. زیرا این حال و وضع من نسبت به نعمتهایی که خداوند در آخرت برایم مـهـیـا کـرده دوزخـی بـیـش نـیست. و این حال و وضع تو نسبت به عذابهایی که خداوند در آخرت برای و فراهم دیده برای تو بهشت است.

ایـنـهـا چـنـد نـمونه بود تا این کتاب از این فصل خالی نباشد، و گرنه دریای علم او را چگونه دریای علم او را چگونه می توان با پیمانه پیمود؟!

پی نوشت ها

 

[1] تحف العقول 228، بحارالانوار 78 / 101، حلیة الابرار 1/500ـ 518.

[2] زیـرا صـیـد حـیـوانـات خـشـکـى در حال احرام ممنوع است و کفاره دارد.

[3] اشاره به آیه 78 و 79 از سوره انبیاء: و داود و سلیمن اذ یحکمان فى الحـرث اذ نـفـشـت فـیـه غـنـم القـوم و کـنـا لحـکـمـهـم شـاهـدیـن (78) ففهمنا سلیمن و کـلا ءاتـیـنـا حـکـمـا و عـلمـا و سـخـرنـا مـع داود الجبال یسبحن والطیرو کنا فعلین (79).

[4] مراد از نوشته شدن بر بال ملخ نوشتن تکوینى است ، یعنى ماءموریت ملخ این است .