مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۳ ق.ظ

آشنایی با مهدویت 2

علاقه شدید مردم به اهل بیت(علیهم السلام)

اهل بیت(علیهم السلام) و رهبران شیعه -به دلیل علم و تقوا و اخلاق- پیوسته نزد مردم مقدس و محبوب بودند؛ حتی مخالفان ایشان می کوشیدند از قداست آنان برای پیشبرد اهداف خود سود جویند. بهترین شاهد این مدعا، تقاضای مختار از امام سجاد(عج)، تقاضای زیدیه و عباسیان از امام صادق(عج) و تقاضای مأمون از امام رضا(عج) برای ورود در نهضت و حکومت است.

از سوی دیگر، مقام و موقعیت معنوی معصومان(علیهم السلام) به گونه ای بود که پس از رحلت هر یک از این بزرگواران، شیعیانشان به سختی می توانستند واقعیت از دست دادن آنان را بپذیرند و رحلتشان را باور کنند؛ به همین دلیل خویشتن را با این اندیشه که او رحلت نکرده و بازخواهد گشت، تسلی می دادند. عده ای نیز با سوء استفاده از این محبوبیت و احساسات مردم به اهل بیت(علیهم السلام) به نام آنان دست به قیام و نهضت زده و می زنند که نمونه قیام عباسیان، شاهدی واضح بر این ادعاست. آنان با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خویش ر ا آغازکردند، هرچند در ادامه بیشترین دشمنی را با اهل بیت پیامبر(ص) روا داشتند.

انحراف اسلام از مسیر اصلی

به اعتقاد شیعیان و براساس واقعیت تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) و به ویژه پس از شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان(عج)، اسلام از مسیر اصلی و مستقیم خود خارج شد و تعصبات نژادی و اشرافیت ایرانی و رومی، دربار خلفای مسلمان را فراگرفت؛ به همین سبب روزبه روز جامعۀ اسلامی از شعائر اسلامی فاصله گرفت و عدالت اجتماعی رخت بربست و تفاخرات قومی و به دنبال آن تبعیض های اجتماعی، در سراسر جامعه اسلامی گسترش یافت. در این فضا، رهایی از ظلم و فساد حکام به ظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بی آلایش و معنویصدر اسلام، آرمان همۀ دردمندان مسلمان از عالم و عامی بود؛ به همین منظور پیوسته عده ای با ادعای اصلاح امت و بازگرداندن اسلام ناب، از آرمان مهدویت که بهترین وسیله برای انجام این امر بود و جامعه اسلامی با آن آشنایی داشت، دست به قیام می زدند. این جریان پس از نهضت کربلا، در قیام های کیسانیه، زیدیه و. .. به خوبی نمایان است.

ظلم و فساد داخلی و تهاجم بیرونی

با بررسی تاریخ ملت های مسلمان درمی یابیم که هرگاه ظلم، فشار و تبعیض حاکمان و دولت مردان و نیز تهاجم نیروهای بیگانه از بیرون مرزهای جهان اسلام فزونی یافته، ناشکیبایی مردم برای ظهور مهدی موعود و منجی کل نیز افزایش یافته است.همین امر سبب شده است تا آنان برخیشخصیت های ممتاز جامعه خویش را مهدی موعود بپندارند.

ملت های مظلوم واقوام ستم دیده که توان انتقام جویی از ستمکاران را ندارند، در ضمیرناخودآگاه خود، همواره یک نجات دهنده را می جویند تا روزی به پاخیزد وبیدادگران را از میان بردارد. این شوق دیرین و انتظار، در لحظات فشار و اختناق و ضعف و تنگدستی آن چنان به التهاب سوزان و نیاز شدید تبدیل می شود که عده ای را دچار وسوسه ساخته، به ادعایی بزرگ وامی دارد. برای نمونه، پس از حملات ویرانگر مغول به ایران، شیعیان نشانه های ظهور را نزدیک می دیدند. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم می نویسد:

در سال های نخست حملۀ مغول، در شهر کاشان، از کانون های عمدۀ تشیع در ایران، مردم شهر هر روز سپیده دم، از دروازه خارج می شدند و اسب زین کرده ای را با خود می بردند تا حضرت مهدی، در صورت ظهور بر آن سوار شود. در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار، یکی از مراکز تشیع معمول بوده است.

از سوی دیگر، گروه های بسیاری، نظیر موحدان، خوارج برغواطه، دولت حفصیان و شرفای سعدی از اشراف حجاز، برای مقابله با مهاجمان صلیبی، از الگو و ظرفیت مهدویت استفاده کردند و به پیروزی های بسیاری دست یافتند. هجوم صلیبیان به سواحل کشورهای غرب اسلامی، اندیشه یک مهدی و نجات دهنده را تقویت کرده بود. ابن تومرت، امرای برغواطه و حفصی و شرفای سعدی، این زمان را بهترین فرصت برای بهره گیری از صفت مهدی دیدند.

شاید بتوان گفت مهم ترین و اساسی ترین عامل ظهور متمهدیان در همه دوره ها –به ویژه قرن سیزدهم هجری- اختلاف طبقاتی، زورگویی حکام، فشار و سختی و فقر اقتصادی و تهاجم بیگانگان به سرزمین های اسلامی بوده است. کشورهای اسلامی در این قرن بدون استثنا تحت حاکمیت جباران و گردن کشان، و از سوی دیگر –به صورت مستقیم یا غیر مستقیم- مستعمره کشورهای بیگانه بودند. این ظلم عظیم و هجوم بی سابقه، عدالت خواهی مردم را به دنبال داشت و در همه جا شایع می شد که به زودی امامی ظهور خواهد کرد که عدل او فراگیر است. در چنین شرایطی، مردم به مجرّد شنیدن نغمه ای با عنوان اصلاح، با آن همساز شده،آن را می پذیرفتند.

در غرب جهان اسلام، ظلم طاقت فرسای عرب در دورۀ ولاه بر مردم افریقیه، زمینه مناسبی برای استفادۀ مناسب از الگوی خروج امام مصلح دادگر فراهم ساخته بود. اوضاع وخیم کشور سودان و رواج تباهی و زشت کاری آشکار تبه کاران در آن نیز، برای کسی جای شک نگذاشته بود که رستاخیز به زودی فرا می رسد. برای مثال، به عنوان های مختلف از مردم سودان -حتی از زنان و کودکان، همراه با فشار، آزار و توهین- مالیات های سنگین دریافت می شد. مردم سودان سالانه سه بار مالیات می پرداختند: یک بار برای فرماندار، یک بار برای قاضی و یک بار برای مأموران مالیات. خانه های کسانی که در پرداخت این مالیات ها تأخیر می کردند، سوزانده می شد و تاجران سودانی به دلیل تجارت پردرآمد برده فروشی، مردم سودان را به عنوان برده می فروختند.

هجوم همه جانبه استعمار به سودان و مقابله گسترده و پرشور مهدی سودانی در مقابل استعمارگران نیز، باعث شد بسیاری از مردم سودان به او بپیوندند و از قیامش حمایت کنند. سیدجمال الدین که خود معاصر این متمهدی بوده است، می نویسد: مبالغه نیست اگر بگوییم که ورود لشگریان انگلیسی به مصر، مهم ترین سبب قوت یافتن محمد احمد است. اگر آنان نبودند، مهدی در دعوت خویش تمکن نمی یافت. تاریخ امت ها نشان می دهد که صاحب چنین دعوتی در هیچ امتی پایدار نمی ماند مگر آنکه امت در رنج و سختی باشد. کدام حجت برای محمد احمد در دعوت خویش قوی تر از آن است که می گوید: دولت انگلیس بر سر آن است که بر زمین مصر که در عداد زمین های مقدس و باب مکه و مدینه و مهد علوم دینی و پایه قوت اسلام است، استیلا یابد. پس هرکس که به خداوند و پیامبرش ایمان دارد، باید با داعی خداوند در مقابله با انگلیسی ها یار شود و شهرها را از دست اینان برهاند. این سخن دل هر مسلمان را به تپش می آورد و او را به مساعدت صاحب این سخن تحریض می کند.

درباره نشو و نمای شیخیه، بابیت و بهائیت نیز می توان به این عامل برخورد. مردم از جنگ های سخت میان ایران و روس تزار و نیز بی کفایتی دولت های قاجار، خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پناهگاهی معنوی می گشتند؛ به همین سبب به مجرد شنیدن ادعاهای شیخی گری و بابی گری -مبنی بر نزدیکی ظهور، نیابت امام عصر(عج) و. ..- به آنان گرایش پیدا کرده، حمایت کردند.

انگیزه های مدعیان مهدویت

در طول تاریخ اسلام پیوسته کسانی بوده اند که با انگیزه های مختلف، علم اصلاح طلبی را برداشته اند و به نام مهدویت عده ای را به دور خویش جمع کرده اند. با توجه به کثرت این مدعیان و داعیه های موعودگرایی، نمی توان انگیزه یا انگیزه های معینی را برای همه داعیه داران رهایی برشمرد؛ بلکه شاید به تعداد مدعیان، انگیزه وجود داشته باشد. برخی انگیزه ها، شخصی و برخی جمعی بوده است. نسبت به دوره های مختلف و شرایط متفاوت جامعه، انگیزه ها نیز متنوع بوده است؛ برخی انگیزه حب جاه و فرصت طلبی شان بیشتر بوده است؛ عده ای دست کم در ابتدا، انگیزه مبارزه با ظلم و فساد داشته اند و برای برخی نیز امر مشتبه شده است و به زعم اینکه می توانند این بار را به دوش بکشند، دست به قیام اصلاح طلبانه زده اند. در اینجا جهت رعایت اختصار، تنها دو انگیزه مهم متمهدیان را بیان می کنیم.

استفاده از مهدویت برای کوبیدن رقبا

در برهه هایی از تاریخ اسلام، اندیشه مهدویت مورد استفاده قدرت های گوناگون برای مقابله با رقبای سیاسی و مذهبی و مقابله با ادعای مهدویت گروه های رقیب بوده است. خوارج، شیعه،امویان، وابستگان خلافت عباسی و نیروهای بربر، طرف های این نبرد بزرگ به شمارمی آمدند و همواره، ادعای مهدویت فرق شیعه، عکس العمل گروه های رقیب سنی را برمی انگیخت. یکی از انگیزه های اصلی مدعیان مهدویت در جهان تسنن، برخورد ایذایی، مقاومت و مخالفت در برابر اندیشۀ امامت منصوص شیعۀ امامیه بود که مهدی معلوم در روایات را غایب می دانست. اعلام غیبت کبرای مهدی، به منزله مردود شمردن ادعاهای مهدویت از سوی دیگر فرق شیعی و غیر شیعی بود. غیبت کبرا تا حدودی جریان ادعای مهدویت را دچار رکود کرد؛ اما این جریان همچنان با آهنگی ناموزون در شرق و غرب طنین انداز بود؛ چون اگر غیبت مهدی را قبول می کردند، باید می پذیرفتند که مهدی دیگری جز مهدی آخر الزمان وجود ندارد.

از مبانی اصلی مواضع امویان در مهدویت، مخالفت با ادعای مهدویت علویان و فاطمیان بود. درباره عباسیان نیز می بینیم که حتی منصور عباسی -بنا بر گفته مورخان- مخصوصاً اسم پسرش را مهدی گذاشت تا از این نام استفاده سیاسی کند، به مردم بگوید آن مهدی که شما در انتظار او هستید، پسر من است. بسیاری از کسانی که با او بیعت می کردند، به همین عنوان بیعت می کردند؛ حتی گاهی در میان نزدیکانش به دروغ بودن این قضیه اعتراف می کرد.

این امر حتی از جانب عالمان فرق و مذاهب نیز دنبال می شد و صرفاً در حکومت ها خلاصه نمی شد؛ چنان که غزالی پس از انکار مهدی معلوم در روایات شیعه و سنی، الگوی خود را درباب مهدویت در چهارچوب طریقت و ولایت تصوف ارائه داد. در الگوی غزالی، هرشخص صالح بدون توجه به نسب می تواند مهدی باشد. انگیزه غزالی از بیان نظریه مهدویت بر پایه ولایت تصوف، مقابله و طرد اندیشه امامت منصوص شیعی بود. او قول امامیه را که مهدی از اولاد امام حسن عسکری(ع) است، باطل دانست و معتقد شد مهدی در خراسان مرده و مدفون شده است. مبانی مهدویت او با طرد مبانی نظریۀ غیبت شیعۀ امامی همراه بود. عصارۀ سیاست غربی او، تربیت یک طلبه بربر بود تا وی بتواند در بین بربرهای هم جنس و فرهنگ خود، به عنوان مهدی ظهور کند. او به ضرورت این مطلب تصریح کرد و در جلسات درس خود محمد بن تومرت را «امید آینده مغرب» نامید و بر ضرورت ظهور یک بربر به عنوان مهدی در مغرب تأکید کرد. ارائه مهدی نوعی از سوی جهان تسنن، برای از کار انداختن توان شیعه در استفاده از ظرفیت های مهدویت در جهان اسلام بود. نظریۀ مهدویت و امامت نوعی، جانشین مناسبی برای شعار شرقی «الرضامن آل محمد» بود که قدرت طلبان بارها از آن استفاده کردند. نکته قابل توجه این است که استفاده از ظرفیت مهدویت برای کوبیدن رقبا، به رقبای مذهبی جهان اسلام خلاصه نمی شد؛ بلکه در مواردی به نوعی مقابله با موعود دیگر ادیان نیز بود. برای نمونه، ارائه الگوهای مهدوی در برهه ای از تاریخ جهان اسلام (نظیر قرن های 4 و 5) برای مقابله با تبلیغات مسیحی در باب بشارت ظهور مسیح بود که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان درمغرب، به وسیله دولت مسیحی روم و مبلغان وابسته به آنها در همه جا پراکنده شده بود؛ به همین دلیل ابن عربی اندلسی که در نزدیکی مسیحیان زندگی می کرد، با جمع بندی این امر، مسیح و مهدی را از نسل محمد(ص)دانست و معتقد شد که عیسی بن مریم از امت پیامبر اکرم(ص) است وبالضروره در آخرالزمان نزول کرده، سنت رسول خدارا اجرا می کند،صلیب را می شکند و خوک را حرام می کند. محیی الدین با تصریح به شکست صلیب که منشأروایی دارد،در برابر موعودگرایی مسیحیان موضع گرفته و آن را به شکل اسلامیتأویل کرد. او ختم ولایت را میراث مشترک مهدی موعود از نسل هاشم و مسیح موعود دانست.

فرصت طلبی و سودجویی

بسیاری از مهدی نمایان با استفاده از شرایط پدیدآمده در عصر خفقان، از عقاید پاک و بی آلایش مردم در باب موعود رهایی بخش اسلام سوء استفاده کرده اند و در پی اهداف دنیایی خویش بوده اند. به طور معمول در شرایطی که تحمل اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای مردم دشوار شود، موقعیت مناسبی فراهم می آید تا برخی افراد، برای پیشبرد اهداف خاص خود با شعارهای اصلاح طلبانه مردمی را که به دنبال راه فراریبرای رهایی از شرایط موجود هستند، به سوی خود جلب کنند. برای نمونه، ذهبی می گوید: ابن تومرت از هیچ چیز جز ریاست کردن لذت نمی برد و برای دستیابی به مطلوب خود از دعوی کذب، تزویر و خون ریزی روی گردان نبود. او نسب خود را به امام (ع) رسانده، ادعای عصمت و مهدویت خاصه کرد وخود را مهدی آخرالزمان نامید؛ هرچند بر حقانیت خلفای راشدین تأکید ورزید. وی تنها در پی استفاده سیاسی از اندیشه مهدویت برای سامان دادن به حکومت خود بود، بدون اینکه اعتقادی به مبانی تشیع داشته باشد؛ زیرا شاگرد غزالی بود و از طریق وی با دستگاه خلافت بغداد ارتباط داشت.

مدعیانی همچون سیدمحمد فلاح، بنیان گذار جنبش مشعشعیان اهواز، مهدی سنوسی، مهدی سودانی و. .. در ادعای مهدویت خود بسیار سودجویانه عمل می کردند و در خیال خود سلطان کامل دولت مذهبی را در سر می پروراندند و هرگاه که بیم خطر می رفت، ادعای خود را تغییر می دادند. درباره قادیانیه نیز این سودجویی به خوبی مشهود است. اعضای جماعت احمدیه باید دست کم یک چهارم درآمد خود را به صندوق انجمن احمدیه بپردازند. همچنان که در نظر علی محمد باب، هر چیز گران بها که صاحبی ندارد، متعلق به باب است. و نیز در کتاب بیان آمده است که هر چیزی، بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خود باب) و متوسط، آن متعلق به حی (هجده تن از یاران) بوده و پست ترین آن برای بقیه مردم است.

این سودجویی در بهائیت به شکل دیگری دنبال شد. بهائیان مشکل روابط نامشروع نامحدود را با پرداختن دیه به بیت العدل حل کردند و گفتند اگر مرد و زنی مرتکب زنا شدند، با پرداخت نه مثقال طلا به بیت العدل بخشیده می شوند و اگر برای بار دوم مرتکب این عمل شدند، دو برابر (هجده مثقال طلا) باید بپردازند و با همین فرمول این حکم در صورت ارتکاب مکرر عمل نامشروع ادامه می یابد. در این فرقه، علاوه بر پول های هنگفتی که به حکم بهاء تحت عنوان های مختلف به سران بیت العدل در اسرائیل پرداخت می شود، بهائیان موظف اند در ضیافت های نوزده روزه خود با پرکردن صندوق های بیت العدل و فرستادن آنها به اسرائیل، تشکیلات بهائیت را تقویت کنند.

عوامل پیشرفت مدعیان مهدویت

داوری تاریخی نشان می دهد اقبال مردم به برخی از مدعیان مهدویت، ریشۀ در مسائل گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد. برخی از علل و عوامل پیشرفت داعیه داران مهدویت و مقبولیت آنان به قرار ذیل است:

استفاده از نشانه های مهدویت

کم نبودند کسانی که در طول تاریخ با انتساب خود به برخی نشانه ها، علم مهدویت برافراشتند و از هر شیوه ای بهره گرفتند تا خود و قیام خویش را حق جلوه دهند. بسیاری از مهدی نمایان با جعل نشانه های مهدی آخر الزمان و نشانه های ظهور حضرت برای خویش، مردم را به دور خود جمع کردند.

مهدی سودانی در میان صوفی مذهبان رشد کرده بود و نشانه های فرارسیدن زمان رستاخیز را در کتاب های ابن عربی خوانده بود. او بر این سخن ابن حجر عسقلانی و سیوطی آگاهی یافته بود که از جمله این نشانه ها، خروج صاحب سودان است. وی خالی بر گونه داشت که گمان برده بود از علایم مهدویت وی است. او در محاصره شهر خارطوم چون دید کار بر او سخت شده، دشمن را دجال نامید و درنتیجه درویشان با شهامت و استقامت بیشتری جنگیدند. نام گرفتن محمد احمد با نام اصلی امام مهدی که همان نام پیامبر اکرم(ص) است، وی را شخصی وابسته به رستاخیز معرفی می کرد که ظهورش خبر از پایان زمان می داد.

استفاده از نمادهای صدر اسلام

استفاده از نمادهای صدر اسلام نیز، از دیگر عواملی بود که متمهدیان را محبوب مردم می کرد. مهدی سودانی بساط مهدویت خویش را با تقلید از دوران صدر اسلام رنگ و لعاب داد. او زنش را عایشه صدا می زد؛ پیش از مرگ، چهار خلیفه به عنوان خلفای راشدین و با همان القاب تعیین کرد؛ به شاعری از دوستانش لقب حسان بن ثابت داد و وقتی که او اعتراض کرد من شجاعم و حسان ترسو بوده است، وی را به لقب خالدبن ولید خشنود کرد. او به پیروی از سابقه بیت المال صدر اسلام، شخصی را به عنوان خزانه دار گماشته بود؛ همچنین شخصی را به عنوان قاضی کل که ملقب به «قاضی الاسلام» بود، به قضاوت گماشت.

مهدی سودانی پس از ادعای مهدویت به تمام شخصیت های مذهبی و رؤسای قبایل نامه نوشت و اظهار کرد که پیامبر(ص) در یک رؤیا به او گفته است که وی مهدی موعود است؛ ازاین رو از آنها می خواست به او ملحق شوند و در جهاد شرکت کنند. حتی این سخن از او نقل شده است که هرکس او را به عنوان مهدی نپذیرد، کافر است. محمد بن تومرتنیز به منظور پذیرفته شدن در میان کسانی که با اندیشه های مربوط به ظهور مهدی و نشانه های او از طریق شیعه آشنا بودند، خود را از نسل پیامبر(ص)دانست و ادعای عصمت می کرد. او پیش از مهدویت به «امام» و پس از آن به «امام معصوم» و «مهدی معلوم» معروف شد. جانشینان ابن تومرت نیز این چهره سازی را دنبال کردند. همانندی نام سیدمحمد نوربخش با نام پیامبر(ص) نیز، به او در توجیه ادعایش کمک می کرد، تا جایی که حتی اسم فرزندش را قاسم گذاشت تا کنیه اش ابو القاسم شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی