خاطرات سفر اربعین سال 1393 شمسی2
شانزده: دو ـ هیچ به نفع تیم ملی عراق!
زنی از ماشین پیاده می شود؛ با دو مشمای بزرگ پر از سیب زمینی و پیاز و کدو و بادمجان و می رود به سمت یکی از مـوکب ها تـا لابد نذری اش را بپزد.جمعیت زیادی از پیاده رو و خیابان در حال عبور است و همه از نجف به سمت کربلا در حرکت اند. در بزرگراه نجف به کربلا و سمت چپ جاده، ماشین ها در حال رفت و آمدند. برخی از زائران تمام یـا بـخشی از راه را بـا ماشین طی می کنند و جاده در جاهایی شلوغ و راه بندان می شود. از جمع ما، یوزپلنگ عرصه عبادت و زاهدی نصف راه را پیاده آمـده اند و نصف راه را با ماشین می روند که برای شب جایی را پیدا کـنند و بـقیه دوسـتان به آن ها ملحق شوند. من و مؤمنی با وجود اینکه از حیث سن و سال از همه بزرگ تریم، همیشه جلوتر از گـروه در حـال حرکت ایم. در تیر 107 و 207 و 307 هم اولین کسانی که رسیدند ما بودیم.