رای دادن و بیعت از نظر اسلام یک تکلیف و مسئولیت است. بسیاری از کسانی که با امام حسین علیه السلام جنگیدند، حکومت و ولایت و بیعت را اموری دنیوی می دانستند نه دینی؛ از این روی، آنان گمان می کردند که در این زمینه کاملا مختارند و مسئولیتی ندارند؛ حال آنکه این امر یکی از بزرگ ترین مسئولیت هاست و اهمیت مسئله ولایت، پیش از نماز است.
مجمع تشخیص مصلحت، یادآور امام بزرگوار و فراوردهی انقلاب است، و در فرایند اداره و مدیریت کشور دارای تأثیر بسیار مهمی است؛ بنابراین باید تفکرات امام و انقلاب بر آن کاملاً حاکم باشد، انقلابی فکر و عمل کند و هیچ مصوبه، موضعگیری یا اقدامی متفاوت با مبانی اصلی انقلاب و میراث گرانقدر امام از آن مشاهده نشود.(۱۳۹۶/۰۶/۲۲)
«نیت» خواستن دل بود که چون دل کاری دید که مولی عزّ و جلّ آن کار را پسندیده است یا بفرموده است، دل به کردن آن برخیزد و چون دل به کاری برخاست، اندامها موافقت کند، چه دل ملک است و اندامها تبع. و آنکه رسول- صلّی اللّه علیه و سلّم- فرموده است: «نیة المؤمن خیر من عمله». نیت مؤمن به از کار وی. اهل معرفت چنین گفته اند که از بهر آن نیت مؤمن به از کار ویست که نیت کار دل است و دل ملک و کار ملک را قیمت بیش باشد که کار رعیت را.
و خواجه ابو تراب نخشبی - رحمه اللّه- چنین گفته است که نیت کار بیداران است و بیداری بیکار نبود. مرد به نیت به صد کار و به هزار کار برسد و به تن به یک کار بیش نتواند رسیدن.
فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
روزی یکی از چوپانهای مکه، گوسفندان خود را در صحرا می چراند.
خوابش برد گرگی آمد و یکی از گوسفندان او را گرفت. وقتی بیدار شد. افسوس خورد که چرا گرگ گوسفندش را برده است. ناگهان گرگ به سخن آمده و به آن مرد گفت: به این افسوس بخورید که محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- در مکه شما را به دین حق، دعوت می کند و شما نمی پذیرید.
در این موقع، چوپان به خود آمد و اسلام آورد. و قصّه خود را برای مردم بازگو کرد. بعدها اولاد وی افتخار می کردند. و یکی از آنها می گفت: من کسی هستم که گرگ با پدرم سخن گفته است[1].